سناریو
سناریو
* وقتی مریضی برات خوراکی می خره 😊 *
نامجون :
تازه رسیدم خونه ا/ت مریض بود براش خوراکی خریدم
ا/ت خوراکی خیلی دوست داره😋( منم ترو دوست دارم 😉)
نامجون : ا/ت کجایی؟
ا/ت : یس؟
اومد جلو نامجون
نامجون : خوبی؟
ا/ت : اره 😋
نامجون : بیا
ا/ت : برا منه؟
نامجون : ارههههه ☺︎
ا/ت : ممنونننننن
⏤͟͟͞͞بغل
جین :
رسیدم خونه
ا/ت مریض بود
نتونستم براش بستنی بخرم ولی براش پاستیل خریدم
جین : ا/تتتتت؟ ( عربده )
ا/ت : بلههههه؟ ( عربده )
جین : خوبی؟ ( داد )
( ا/ت یکم دوره )
ا/ت : وایسا.......( داد )
ا/ت اروم اروم اومد پیش جین
ا/ت : بله؟ ( اروم )
جین : خوبی چرا میای نزدیک صدات در نمیاد؟ ✒
ا/ت : الان داد زدم.........
جین : بیا اینا برای تو گرفتم
ا/ت : ممنوننننننننن ( داد )
یونگی :
امروز اومدم خونه با تمام خسته گیم برای ا/ت خوراکی گرفتم
خیلی خوشحال می شه
یونگی : ا/ت؟ ( داد )
صدای اب از حموم اومد
فهمیدم رفته حموم
خوراکیارو گذاشتم یخچال
به طرف اتاق رفتم
ا/ت : سلام یونگی ( از تو حموم )
یونگی : سلام
ا/ت: ................
یونگی : من بخوابم؟
ا/ت : بخواب گلم ꙳
جی هوپ :
ا/ت یه هفتس مریضه
براش خوراکی گرفتم
پاستیل هایی که دوست داره بستنی......
وایسا من بستنی گرفتم......... .
وایییییییی
باید یه جا قایمش کنم تا نبینه
اگه بخوره بدتر میشه و حالا حالا ها خوب نمیشههههه
حالا کجا بزارم
تو همین فکرا بودم که ا/ت رو دیدم
سریع کیسه ی بستنی رو کردم تو لباسم
دارم یخ می زنم 🥶
ا/ت : سلام ، چقدر شیکَمت گنده شده!
جی هوپ : نظر لطفته ، برات خوراکی گرفتم
ا/ت : خیلی ممنون :)
جی هوپ : بغل؟
⏤͟͟͞͞بغل
جیمین :
ا/ت مریض شده
امروز خیلی سر کار خسته شدم
ولی بازم رفتم برای ا/ت کلی خوراکی خریدم ︴ رفتم وارد خونه شدم
جیمین : ا/ت؟ ( داد )
ا/ت : بله ( اروم )
وقتی صداش رو شنیدم خیلی نگران شدم
یاد بستنی های توی یخچال اوفتادم
نکنه اونارو خورده؟ 😨
سریع رفتم طرف یخچال دیدم 12 تا بستنی نیست!!!
سریع رفتم طرف اتاق ا/ت
اروم درو باز کردم
جیمین : ا/ت؟
ا/ت : چی شده؟ ( نگران )
جیمین : تو بستنی هارو خوردی؟
ا/ت : نه!
جیمین : بستنیا تو یخچال نیست
ا/ت : تو فریزر گذاشتم
جیمین : چرا در فریز رو باز کردی؟ ( داد )
( و این داستان ادامه دارد )..........
مایل به پارت دو؟
ᵕ̈⃤
* وقتی مریضی برات خوراکی می خره 😊 *
نامجون :
تازه رسیدم خونه ا/ت مریض بود براش خوراکی خریدم
ا/ت خوراکی خیلی دوست داره😋( منم ترو دوست دارم 😉)
نامجون : ا/ت کجایی؟
ا/ت : یس؟
اومد جلو نامجون
نامجون : خوبی؟
ا/ت : اره 😋
نامجون : بیا
ا/ت : برا منه؟
نامجون : ارههههه ☺︎
ا/ت : ممنونننننن
⏤͟͟͞͞بغل
جین :
رسیدم خونه
ا/ت مریض بود
نتونستم براش بستنی بخرم ولی براش پاستیل خریدم
جین : ا/تتتتت؟ ( عربده )
ا/ت : بلههههه؟ ( عربده )
جین : خوبی؟ ( داد )
( ا/ت یکم دوره )
ا/ت : وایسا.......( داد )
ا/ت اروم اروم اومد پیش جین
ا/ت : بله؟ ( اروم )
جین : خوبی چرا میای نزدیک صدات در نمیاد؟ ✒
ا/ت : الان داد زدم.........
جین : بیا اینا برای تو گرفتم
ا/ت : ممنوننننننننن ( داد )
یونگی :
امروز اومدم خونه با تمام خسته گیم برای ا/ت خوراکی گرفتم
خیلی خوشحال می شه
یونگی : ا/ت؟ ( داد )
صدای اب از حموم اومد
فهمیدم رفته حموم
خوراکیارو گذاشتم یخچال
به طرف اتاق رفتم
ا/ت : سلام یونگی ( از تو حموم )
یونگی : سلام
ا/ت: ................
یونگی : من بخوابم؟
ا/ت : بخواب گلم ꙳
جی هوپ :
ا/ت یه هفتس مریضه
براش خوراکی گرفتم
پاستیل هایی که دوست داره بستنی......
وایسا من بستنی گرفتم......... .
وایییییییی
باید یه جا قایمش کنم تا نبینه
اگه بخوره بدتر میشه و حالا حالا ها خوب نمیشههههه
حالا کجا بزارم
تو همین فکرا بودم که ا/ت رو دیدم
سریع کیسه ی بستنی رو کردم تو لباسم
دارم یخ می زنم 🥶
ا/ت : سلام ، چقدر شیکَمت گنده شده!
جی هوپ : نظر لطفته ، برات خوراکی گرفتم
ا/ت : خیلی ممنون :)
جی هوپ : بغل؟
⏤͟͟͞͞بغل
جیمین :
ا/ت مریض شده
امروز خیلی سر کار خسته شدم
ولی بازم رفتم برای ا/ت کلی خوراکی خریدم ︴ رفتم وارد خونه شدم
جیمین : ا/ت؟ ( داد )
ا/ت : بله ( اروم )
وقتی صداش رو شنیدم خیلی نگران شدم
یاد بستنی های توی یخچال اوفتادم
نکنه اونارو خورده؟ 😨
سریع رفتم طرف یخچال دیدم 12 تا بستنی نیست!!!
سریع رفتم طرف اتاق ا/ت
اروم درو باز کردم
جیمین : ا/ت؟
ا/ت : چی شده؟ ( نگران )
جیمین : تو بستنی هارو خوردی؟
ا/ت : نه!
جیمین : بستنیا تو یخچال نیست
ا/ت : تو فریزر گذاشتم
جیمین : چرا در فریز رو باز کردی؟ ( داد )
( و این داستان ادامه دارد )..........
مایل به پارت دو؟
ᵕ̈⃤
۵۸.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.