سناریو
سناریو
* وقتی یه عروسک برات گرفته و تو هی به عروسکه چسبیدی! *
نامجون : ا/ت نمی خوای بیای کتاب بخونی؟
ا/ت : نه!
نامجون : اصلا با این سنت بلدی بخونی؟ ( اروم )
جین : ا/ت بیا ( داد )
ا/ت : بله؟ ( داد )
جین میره پیش ا/ت
جین : اون عروسکو ول می کنی یا باهاش غذا درست کنم؟؟؟
یونگی : ا/ت بخدا برات بازم می خرم فقط اونو ول کن
ا/ت : نو.میخوام
یونگی : ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت
جی هوپ : ا/ت جانم از یک سال پیش تا الان اون عروسک پیشته نه که سنی هم نداری ولی میشه اونو ولش کنی؟ 😊🤗😊
جیمین : ا/ت می شه یه چیزی بگم؟
ا/ت : بگو.....
جیمین : اون عروسک تسخیر شدس
ا/ت ترسیده به جیمین نگاه می کنه!
ا/ت : ریلی؟؟؟ ( Really )
جیمین : اوهوم
ا/ت سریع عروسکو می ندازه و میره تو دست شوی در رو قفل می کنه و جیغ می زنه
جیمین : 😂😂🤣🤣🤣🤣
ا/ت که صدای خنده ی جیمین رو می شنوه میاد بیرون
ا/ت : خیلی بدی.........
جیمین : اخی ، ولی از این به بعد یاد میگیری به هیچ چیز بیشتر از من توجه نکنی 😌
تهیونگ : ا/ت یک لحظه عروسکت رو میدی؟
ا/ت : بیا
تهیونگ با عروسکه یک عکس میگیره و بغلش میکنه
ا/ت : من اینجامااا
تهیونگ : مگه پنج دقیقه پیش من اینجا نبودم؟ 🤨
جونگ کوک : ا/ت می تونم یه چیزی بهت بگم؟
ا/ت ( در حالی که عروسک بغلشه ) : بگو........
کوک : اون عروسک برای یه بچس!
ا/ت : من!؟ 😊 ( کیوت )
کوک : ته نه اون که تو توعه!
ا/ت : واتتت؟؟؟
کوک : 😇🤭
ا/ت : وات دِه........ سانسور............ سانسور
قضیه دارک شد 👀
* وقتی یه عروسک برات گرفته و تو هی به عروسکه چسبیدی! *
نامجون : ا/ت نمی خوای بیای کتاب بخونی؟
ا/ت : نه!
نامجون : اصلا با این سنت بلدی بخونی؟ ( اروم )
جین : ا/ت بیا ( داد )
ا/ت : بله؟ ( داد )
جین میره پیش ا/ت
جین : اون عروسکو ول می کنی یا باهاش غذا درست کنم؟؟؟
یونگی : ا/ت بخدا برات بازم می خرم فقط اونو ول کن
ا/ت : نو.میخوام
یونگی : ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت
جی هوپ : ا/ت جانم از یک سال پیش تا الان اون عروسک پیشته نه که سنی هم نداری ولی میشه اونو ولش کنی؟ 😊🤗😊
جیمین : ا/ت می شه یه چیزی بگم؟
ا/ت : بگو.....
جیمین : اون عروسک تسخیر شدس
ا/ت ترسیده به جیمین نگاه می کنه!
ا/ت : ریلی؟؟؟ ( Really )
جیمین : اوهوم
ا/ت سریع عروسکو می ندازه و میره تو دست شوی در رو قفل می کنه و جیغ می زنه
جیمین : 😂😂🤣🤣🤣🤣
ا/ت که صدای خنده ی جیمین رو می شنوه میاد بیرون
ا/ت : خیلی بدی.........
جیمین : اخی ، ولی از این به بعد یاد میگیری به هیچ چیز بیشتر از من توجه نکنی 😌
تهیونگ : ا/ت یک لحظه عروسکت رو میدی؟
ا/ت : بیا
تهیونگ با عروسکه یک عکس میگیره و بغلش میکنه
ا/ت : من اینجامااا
تهیونگ : مگه پنج دقیقه پیش من اینجا نبودم؟ 🤨
جونگ کوک : ا/ت می تونم یه چیزی بهت بگم؟
ا/ت ( در حالی که عروسک بغلشه ) : بگو........
کوک : اون عروسک برای یه بچس!
ا/ت : من!؟ 😊 ( کیوت )
کوک : ته نه اون که تو توعه!
ا/ت : واتتت؟؟؟
کوک : 😇🤭
ا/ت : وات دِه........ سانسور............ سانسور
قضیه دارک شد 👀
۵۵.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.