رئیس جذاب من

[ رئیس جذاب من ]
♡پارت ۸ ♡


کوک به سمت ات میرفت تقربا یک قدم با ات فاصله داشت که یهو جیهوپ از راه رسد*ات زنگ زده بود جیهوپ بیاد دنبالش*
و کوکی رو از پشت گرفت و سوار ماشینش کرد
~ات خوبی؟کاری که باهات نکرده؟
+(از ترس نفس فنس میزد)
~ات.....
+ها....نه چیزی نیست من خوبم
~مطمئنی به نظر ترسیدی.....
+نه نه خوبم
~اشکال نداره ....چیزی نیست من اینجام بهت کمک میکنم
+ممنونم...واقا ممنون جیهوپ
~(لبخند)

صبح روز بعد

ویو کوک

–آااااخ
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم که یهو دیدم توی یه خونه نا آشنام چیزی یادم نمیومد من چطوری اومدم اینجا....این لباسا چیه تنم...که یهو چشمم به قاب عکس ات روی دیوار افتاد
–وای نه....یعنی..یهنی دیشب چی شده....من خونه ی ...خونه ی ات هستم...چ...چرا اینجام .....که یهویی همه خاطرات دیشب یادش اومد

ویو دیشب توی ماشین

–هوی مرتیکه کجا میری....بهت میگم وایسا(ببخشید)
~چقدر الکل خورده،؟؟؟؟
+خیلی زیاد
–هوی مگه باتو نیستم زنمو بده بیاد.....ما امشب باهم کارداریم
~اوف...خیلی مسته
–بیبی بیا بغلم....
کوکی خواست از بین صندلی راننده و شاگرد بیاد جلو پیش ات که جیهوپ ترمز کرد
جیهوپ پیاده شد و رفت در عقب ماشین و باز کرد و مانع از بغل کردن ات توسط کوکی شد
~ات نوشیدی؟
+آ....نه..ننوشیدم
~ میتونی رانندگی کنی؟
+هااا...آره میتونم
ات پیاده شد و روی صندلی راننده نشت و هوپی هم کنار کوکی نشست و حرکت کردند
–یاااا...چیکار میکنی...مگه جرمه...میخوام با بیبم بازی کنم
~جونگ کوک لطفا آروم باش و دست بردار...
–*دوباره به سمت ات که داشت رانندگی می‌کرد رفت* بیبی خیلی میخوامت بیا بغلم
+*بنده خدا فقط حاج و واج نیگا میکرد*
~*جونکوک رو عقب کشیدو داد زد*به خودت بیا

وووووو


(ببخشید گشادیم میکشه یثبقیشو بگم😂😅فقط بدونید کوکی سوتی زیاد داده )


دوباره بر میگردیم به زمان حال

ویو کوکی

–نه‌..نه....نههههههههه(داد آروم)
–امکان نداره..‌امکان ندارههههههه
–من همچین کاری نمیکن...من اصلا ضرفیت الکلم بالا عه چجوری مست شدم....محاله....من نبودم.....حتما اشتباه شدههههه


که در همین حین ات اومد داخل.............


ادامه دارد......
لطفا حمایتم کنید
اینجوری فک میکنم خیلی بد مینویسم و نمیتونم ادامه بدم
دیدگاه ها (۵)

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۹ ♡ات اومد داخل اتاق+عه...رئیس بیدار ش...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۱۰ ♡ویو کوکواااای الان چیکار کنم چجوری...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۷ ♡جونکوک‌ به سوجین سیلی زد و گفت–ض--ر...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۶ ♡ویو نویسندهرسیدن به بار و روی یه می...

بهم رسیده

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط