عاشقی یک نوع قمار زندگیست

عاشقی یک نوع قمار زندگیست"
گرببازی عاقبت افسرده گیست"
من نشستم باعشق بازی کنم"
شانس رابربخت خودقاضی کنم"
اورقیبم گشت دراین جنگ سرد"
تخته را آورد با آن رنگ زرد"
تخته نردعشق رااو باز کرد"
تاس اول راخودش آغازکرد"
جفت آوردجفت هایش خانه بست"
راهِ رفتن روی من یکباره بست"
آرزویم جفت بود اما نه شش"
خانه هارابسته بودباشیش وبش"
تاس هم بابخت من سازش نکرد"
خانه های بسته رابازش نکرد'
مُهرهایم هرطرف تک دانه شد"
بُرد هم باتاس من بیگانه شد"
هریکی تنها درون خانه ای"
من ندیدم این چنین افسانه ای"
باردیگرپنج به دوتاسم نشست"
دوبه دو آورد پشتم راشکست"
عاقبت هم مارس گشتم پیش او "
شش به درگشتم دگربار..
دیدگاه ها (۱۰)

من و دل بریدن از تو؟ چه محال خنده داری!که کسی ندیده کافر، به...

نم نم باران زند بر شیشه بیدارت ڪندیاد من اید ڪنارت تا ڪه ...

وسعت اشکم چو دریا مُلک جانم را گرفتپیش چشم روشنت امّا، سرابم...

زير باران آخرين ديدارمان بد بود بدگريه كرديم از جدايى حالمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط