دنبال یک نشان می گردم یا رد پایی از تو که به سمت من ...
دنبال یک نشان می گردم یا رد پایی از تو که به سمت من باشد . لابه لای دیوان حافظم ، بین صفحات کتاب تعبیر خوابم و یا ته فنجان قهوه ام . اعتقادی به این چیزها ندارم امام گاهی برای دل خوش کردن چاره ی دیگری نیست . گاهی مجبورم دست به دامن خرافات شوم . همان مواقع که دیگر امیدی به تو نیست . فال امروزم خیلی خوب بود . مثل همیشه . امروز هم می گفت برمی گردی و همه چیز ختم به خیر می شود . باور کن دست خودم نیست . اما همین الان رد پاهایت را دیدم . شاید از اینجا گذشته باش و شاد هم کسی شبیه تو از اینجا عبور کرده . نمی دانم . اما شاید همین فردا کوله بارم را برداشتم و این رد پاهارو تا انتها دنبال کردم . فال امروزم می گفت من همین روزها مسافرم . مسافر شهر تو . خیلی دوست دارم باور کنم این حرفها را اما ، کدام سفر ؟ هر دوما خوب می دانم که تو حتی یک بار هم از حوالی خانه ام نگذشتی . پس بار سفرم را به کدام مقصد ببندم ؟ شمال جغرافیایی ؟ یا جنوبش ؟ کدام طرف بروم وقتی همه جا رد پای تو را می بینم....
مجید واشقانی
مجید واشقانی
- ۳.۸k
- ۲۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط