هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استشناق نکرده ام که از کن
هنوز بوی عطر فرانسویات را کامل استشناق نکردهام که از کنارم رد شدهای ... تمام خطوط چهرهات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت میکنم. میایستم و بر میگردم و میبینم که تو هم ایستادهای! میدانم به چه فکر میکنی! من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستادهای! چقدر دیر کردهای! چقدر دیر ایستادهام! چقدر به این ایستادنها سالها پیش نیاز داشتم!
قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم اما تو هنوز ایستادهای ...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحتکننده باشند اما مطمئنا بازگشتها بدترند!
حضور عینی انسان نمیتواند با سایهی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
پ .ن : قسمتی از کتاب آدمکش کور اثر خانم مارگارت اتوود 👌 پیشنهاد میکنم حتما مطالعه اش کنید 😊
قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم اما تو هنوز ایستادهای ...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحتکننده باشند اما مطمئنا بازگشتها بدترند!
حضور عینی انسان نمیتواند با سایهی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
پ .ن : قسمتی از کتاب آدمکش کور اثر خانم مارگارت اتوود 👌 پیشنهاد میکنم حتما مطالعه اش کنید 😊
۸۲۲
۰۶ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.