پارت ۵
پارت ۵
- چه بوی خوبی میاد ! غذا درست کردی؟
+ آره . به موقع اومدی، تازه حاضر شد
نشستین پشت میز که نگاهت به پلاستیک های کنار اشپزخونه افتاد
+ توی اون پلاستیک ها چیه؟
- لباس برای تو و یه سری وسیله تغییر چهره
+ چرا باید چهره مو تغییر بدم؟
- شاید یه وقتی مجبور شدی بری بیرون ، برای اون موقع لازم میشه
(چند دقیقه بعد)
به لباسایی که یا خیلی تنگ بودن ، یا خیلی گشاد نگاه کردی
+ اینا قابل پوشیدن نیستن واقعا
- شرمنده من کلا توی خریدن لباس برای یکی افتضاحم ، ولی نمی دونستم ممکنه تا این حد بد باشه
نفس عمیقی کشیدی
+ پس با این حساب انگار اون وسایلی که گفتی ، الان لازم میشه
- یعنی خودت میخوای بری خرید؟
همونطور که سمت اون وسیله ها می رفتی گفتی
+ چاره ای نیست . غیر از اون می خوام ببینم اوضاع بیرون الان چجوریه
اون وسایل شامل لنز ، رنگ مو ، سبیل مصنوعی و... می شد
+ انگار این چیزایی که گرفتی خیلی به درد بخورن . فردا انجامش میدیم
- باشه . منم عصر میام ، حدود ساعت ۵ . تا اون موقع حاضر باش
(فردا عصر)
به تصویر خودت توی آینه نگاه کردی . موهای بلوند ، چشم های سبز و سبیل و ته ریش و یه سری تغییرات دیگه . همینا خیلی عوضت کرده بودن
یه تیشرت سفید و شلوار مشکی و اور کت و کفش قهوه ای روشن پوشیدی . خوبه که لااقل کفش هایی که النا خریده بود ، اندازه ات بودن
چند دقیقه از ۵ رد شده بود که در باز شد
و النا یکم نگاهت کرد
- واقعا خودتی آرکا؟ خیلی تغییر کردی!
بلند شدی و رفتی سمتش
+ آره میدونم
- فقط کاملا مطمئنی که مشکی پیش نمیاد دیگه؟
+ آره . کسی اینجوری منو نمیشناسه و همچنین توی این شهر شلوغ و اونم توی یه مکان عمومی مثل فروشگاه ، دقت خاصی به افراد اونجا ندارن . پس نمیتونه مشکلی پیش بیاد
النا که انگار قانع شده بود ، باشه ای گفت و سمت در رفت . تو هم دنبالش رفتی و از خونه خارج شدین
- چه بوی خوبی میاد ! غذا درست کردی؟
+ آره . به موقع اومدی، تازه حاضر شد
نشستین پشت میز که نگاهت به پلاستیک های کنار اشپزخونه افتاد
+ توی اون پلاستیک ها چیه؟
- لباس برای تو و یه سری وسیله تغییر چهره
+ چرا باید چهره مو تغییر بدم؟
- شاید یه وقتی مجبور شدی بری بیرون ، برای اون موقع لازم میشه
(چند دقیقه بعد)
به لباسایی که یا خیلی تنگ بودن ، یا خیلی گشاد نگاه کردی
+ اینا قابل پوشیدن نیستن واقعا
- شرمنده من کلا توی خریدن لباس برای یکی افتضاحم ، ولی نمی دونستم ممکنه تا این حد بد باشه
نفس عمیقی کشیدی
+ پس با این حساب انگار اون وسایلی که گفتی ، الان لازم میشه
- یعنی خودت میخوای بری خرید؟
همونطور که سمت اون وسیله ها می رفتی گفتی
+ چاره ای نیست . غیر از اون می خوام ببینم اوضاع بیرون الان چجوریه
اون وسایل شامل لنز ، رنگ مو ، سبیل مصنوعی و... می شد
+ انگار این چیزایی که گرفتی خیلی به درد بخورن . فردا انجامش میدیم
- باشه . منم عصر میام ، حدود ساعت ۵ . تا اون موقع حاضر باش
(فردا عصر)
به تصویر خودت توی آینه نگاه کردی . موهای بلوند ، چشم های سبز و سبیل و ته ریش و یه سری تغییرات دیگه . همینا خیلی عوضت کرده بودن
یه تیشرت سفید و شلوار مشکی و اور کت و کفش قهوه ای روشن پوشیدی . خوبه که لااقل کفش هایی که النا خریده بود ، اندازه ات بودن
چند دقیقه از ۵ رد شده بود که در باز شد
و النا یکم نگاهت کرد
- واقعا خودتی آرکا؟ خیلی تغییر کردی!
بلند شدی و رفتی سمتش
+ آره میدونم
- فقط کاملا مطمئنی که مشکی پیش نمیاد دیگه؟
+ آره . کسی اینجوری منو نمیشناسه و همچنین توی این شهر شلوغ و اونم توی یه مکان عمومی مثل فروشگاه ، دقت خاصی به افراد اونجا ندارن . پس نمیتونه مشکلی پیش بیاد
النا که انگار قانع شده بود ، باشه ای گفت و سمت در رفت . تو هم دنبالش رفتی و از خونه خارج شدین
۴.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.