پارت ۴
پارت ۴
النا رفت و تو هم برای سرگرم شدن تصمیم گرفتی تلویزیون ببینی
توی اخبار مدام درباره ات حرف میزدن و از همه می خواستن که درصورت دیدنت ، به پلیس خبر بدن . پوزخندی زدی و کانال رو عوض کردی تا یه فیلم پیدا کنی
یکم که گشتی ، بالاخره چیزی پیدا کردی که به نظر خوب میومد برای همین مشغول تماشا کردن شدی . البته خب بیشتر حواست پرت فکرات بود .
النا چرا داره کمکت می کنه ؟ چرا به پلیس تحویلت نمیده؟ چقدر میتونی بهش اعتماد کنی؟ چقدر دیگه لازمه اینجا باشی تا بتونی از کشور خارج بشی؟ و موضوعات دیگه ای که کاملا ذهنت رو مشغول کرده بودن
وقتی به خودت اومدی ، فهمیدی که یک ساعت یا بیشتر گذشته . تلویزیون رو خاموش کردی و خواستی یه چرخی توی خونه بزنی . از وقتی اومده بودی فقط طبقه پایین بودی
سمت پله های چوبی رفتی و سمت بالا حرکت کردی . طبقه بالا یه راهرو بود که با چندتا لامپ روشن می شد و ۴ تا در داشت . اولی حمام بود . در بعدی یه جایی مثل انباری بودش . سومین در یه کتابخونه بود و آخری هم اتاق النا .
در رو بیشتر باز کردی و رفتی توی ورودی اتاق . وسایل همه جا ، مثل بقیه خونه ، قهوه ای و سفید بود و روی بالکن ، چندتا گل و گیاه بودش . یک تخت سفید قهوه ای ، کتابخونه ، کمد ، یه میز و صندلی و میز توالت وسایل توی اتاق بودن . بعضی قسمت ها چندتا عکس توی قاب هاشون به دیوار زده شده بودن یا روی میز بودن که همشون عکس های خانوادگی بودن
بیخیال اونجا شدی . اومدی عقب و در رو بستی و فکر کردی شاید کتابخونه یکم سرگرم کننده باشه
النا رفت و تو هم برای سرگرم شدن تصمیم گرفتی تلویزیون ببینی
توی اخبار مدام درباره ات حرف میزدن و از همه می خواستن که درصورت دیدنت ، به پلیس خبر بدن . پوزخندی زدی و کانال رو عوض کردی تا یه فیلم پیدا کنی
یکم که گشتی ، بالاخره چیزی پیدا کردی که به نظر خوب میومد برای همین مشغول تماشا کردن شدی . البته خب بیشتر حواست پرت فکرات بود .
النا چرا داره کمکت می کنه ؟ چرا به پلیس تحویلت نمیده؟ چقدر میتونی بهش اعتماد کنی؟ چقدر دیگه لازمه اینجا باشی تا بتونی از کشور خارج بشی؟ و موضوعات دیگه ای که کاملا ذهنت رو مشغول کرده بودن
وقتی به خودت اومدی ، فهمیدی که یک ساعت یا بیشتر گذشته . تلویزیون رو خاموش کردی و خواستی یه چرخی توی خونه بزنی . از وقتی اومده بودی فقط طبقه پایین بودی
سمت پله های چوبی رفتی و سمت بالا حرکت کردی . طبقه بالا یه راهرو بود که با چندتا لامپ روشن می شد و ۴ تا در داشت . اولی حمام بود . در بعدی یه جایی مثل انباری بودش . سومین در یه کتابخونه بود و آخری هم اتاق النا .
در رو بیشتر باز کردی و رفتی توی ورودی اتاق . وسایل همه جا ، مثل بقیه خونه ، قهوه ای و سفید بود و روی بالکن ، چندتا گل و گیاه بودش . یک تخت سفید قهوه ای ، کتابخونه ، کمد ، یه میز و صندلی و میز توالت وسایل توی اتاق بودن . بعضی قسمت ها چندتا عکس توی قاب هاشون به دیوار زده شده بودن یا روی میز بودن که همشون عکس های خانوادگی بودن
بیخیال اونجا شدی . اومدی عقب و در رو بستی و فکر کردی شاید کتابخونه یکم سرگرم کننده باشه
۵.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.