★سختی★
★سختی★
پارت ۱۹...
حرفا و لحن پسر کوچیک کم کم آرامش اون آلفای ترسناکو از بین برد.
_چیزایی که میخوام بهت بگمو خوب تو گوشات فرو کن.
با اخم غلیظی به صورت جونگکوک نگاه میکرد ولی همچنان کنترل صداشو به دست داشت.
_تو خودت با پاهای خوشگلت افتادی تو دام من ؛ تا الانم همه جا پر شده که تو مال منی.
صورتشو کامل رو به روی اون صورت ترسیده قرار داد.
_و حدس میزنم اصلا دلت نمیخواد که بین اون آشغالا ولت کنم چون کافیه بفهمن که تو منو پس زدی.
جونگکوک با وجود بغض سنگین توی گلوش سعی کرد زبون باز کنه.
من...میترسم
بین کلماتش اولین قطره اشک از صورتش جاری شد وای قبل از افتادنش دست بزرگ تهیونگ مانعش شد.
دستشو از اون گونه های سرخ به چونه اش کشید و مجبورش کرد تو چشماش نگاه کنه ولی حرفی نزد و بعد از چند ثانیه لباشو به لبای لرزون جونگکوک رسوند.
بوسه آرومی رو شروع کرد ولی هرچقدر جلو تر میرفت نمیتونست خشمشو کنترل کنه و خودش هم دلیلی برای این خشونت نداشت.
لب پایین جونگکوک رو بین دندوناش گرفت و خیلی محکم شروع به مکیدن کرد.
به راحتی میتونست لرزش اون لبای کوچیک رو حس کنه اما توجهی نکرد و اینبار لب بالاشو اسیر کرد.
ادامه دارد...
پارت ۱۹...
حرفا و لحن پسر کوچیک کم کم آرامش اون آلفای ترسناکو از بین برد.
_چیزایی که میخوام بهت بگمو خوب تو گوشات فرو کن.
با اخم غلیظی به صورت جونگکوک نگاه میکرد ولی همچنان کنترل صداشو به دست داشت.
_تو خودت با پاهای خوشگلت افتادی تو دام من ؛ تا الانم همه جا پر شده که تو مال منی.
صورتشو کامل رو به روی اون صورت ترسیده قرار داد.
_و حدس میزنم اصلا دلت نمیخواد که بین اون آشغالا ولت کنم چون کافیه بفهمن که تو منو پس زدی.
جونگکوک با وجود بغض سنگین توی گلوش سعی کرد زبون باز کنه.
من...میترسم
بین کلماتش اولین قطره اشک از صورتش جاری شد وای قبل از افتادنش دست بزرگ تهیونگ مانعش شد.
دستشو از اون گونه های سرخ به چونه اش کشید و مجبورش کرد تو چشماش نگاه کنه ولی حرفی نزد و بعد از چند ثانیه لباشو به لبای لرزون جونگکوک رسوند.
بوسه آرومی رو شروع کرد ولی هرچقدر جلو تر میرفت نمیتونست خشمشو کنترل کنه و خودش هم دلیلی برای این خشونت نداشت.
لب پایین جونگکوک رو بین دندوناش گرفت و خیلی محکم شروع به مکیدن کرد.
به راحتی میتونست لرزش اون لبای کوچیک رو حس کنه اما توجهی نکرد و اینبار لب بالاشو اسیر کرد.
ادامه دارد...
۱.۱k
۱۱ آبان ۱۴۰۳