part100(اخر)

مجری: خب عروس و داماد میتونند همو ببوسند به افتخارشون دست بزنید و تشویق کنید تا هم رو ببوسند
هیون اومد نزدیکم دستش رو گذاشت دور کمرم چشماشو بست و صوتشو به صورتم نزدیک کرد که لامپها خاموش شدند و تاریک شد
هیون: برق رفت
خیلی تاریک بود نمیشد دید یکی اومد دستم رو گرفت
ا/ت: تو کی هستی ولم کن
از اونجا دور میشدیم و رفتیم بیرون از اونجا
ا/ت: تتهیونگ
تهیونگ: ساکت باش فقط تماشا کن
داشتیم نگاه میکردم بارون اومد و پلیس ها هیون رو گرفتند و بردند و به ادامه مراسم ادامه دادند
ا/ت: من نمیتونم با این لباس برگردم
تهیونگ دستمو گرفت و از اونجا دورتر شدیم
ا/ت: کجا میریم خیس شدیم ممکنه سرما بخوریم
تهیونگ: مهم نیست اومدم این جا چون خلوته فقط میخوام داد بزنم
ا/ت: من فکر میکنم همیشه نباید از چتر استفاده کرد بارون زیبایی های خودش رو داره باید استفاده کرد بارون برای خیس شدنه
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: چرا میخواستی باهاش ازدواج کنی؟
ا/ت: که آسیبی به تهیان نزنه
تهیونگ: چرا فقط به فکر دیگرانی به فکر نیستی فراموش کردی که قبلا خونش بودی چیکار کرد باهات
ا/ت: تو داداش تهیانی من میتونستم ببینم تهیان رو دارند جلوم میزنند من فقط تماشا کنم
تهیونگ: ا/ت حالم خوب نیست
ا/ت: منم حالم خوب نیست
تهیونگ: نیاز دارم حالم خوب بشه
رفتم بغلش کردم
ا/ت: تو اگر نبودی من الان معلوم نبود چه اتفاقی برام میفتاد من خیلی چیزها دیدم اسلحه کشیدن رو سرم بابام تهیونگ تو نمیدونی چقدر سخت بود
تهیونگ: ا/ت دوست دخترم میشی؟
ا/ت: بله؟
تهیونگ:این همون گردنبندی هست که برای خودت بوده و فقط تو گردن تو قشنگه میخوام باهاش اعتراف کنم و درخواست بدم قبول میکنی؟
یه لبخندی زدم موهامو زدم بالا
ا/ت: برام میزاریش
تهیونگ: قربونت بشم
ا/ت: مطمئنی دیگه مشکلی پیش نمیاد
تهیونگ: ما دیگه کسی رو نداریم که آسیبی به رابطمون برسونه
هیون و یونهو و کیونگ می رفتند ولی ما این رو فهمیدیم هیچ کس نمیتونه مارو از هم جدا کنه اول از یونهو گذشتیم بعد از خانوادمون بعد هم از اون شرکت بخاطر چیزی که هیون خواسته بود و جدایی چند هفته ای ما و بعد هم کیونگ می دوباره جدایی الان هم هیون ما کلی سختی کشیدیم ولی الان میتونیم بیشتر همو درک کنیم و بفهمیم که چقدر عاشق همیم و برای این عشق میجنگیم و موفق خواهیم شد پس بیا برای هم نفس بکشیم و بجنگیم و عاشق هم بمونیم
ا/ت: 🥹🥹
تهیونگ: ا/ت با من ازدواج میکنی؟ 💍
ا/ت: اهمم
(🫳🏻💍🤏🏻)
دستامو دور گردن تهیونگ گذاشتم و اون هم دستش رو دور کمرم گذاشت و بعد 💋😘

(((این فیک هم تمام شد حتما نظرتون رو بگید مرسی که حمایتم میکنید)))
[عاشقتونم]

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۳۸)

وایییی چی بگممممم فیک تمامممم شد😁😁😁😁😁😁خوشحالم اما ناراحت😔😔😔😔...

ا/ت: کیم ا/ت (دکتر) 26سالهکوک: جئون جونگکوک(دکتر) 26سالههایو...

part99

part98

#چند پارتی #هیونجینp3یعنی می‌دونه سخت بهش دل باختم؟ا،ت وارد ...

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط