Part 5
Part 5
+اها... راستی چند سالت هست؟
_22
+پس هم سنیم
_آره.... وابیییی ساعت چنده؟؟؟
+1شب
_چقدر دیر شده
+اره
_تو کاری نداری.... بریم
+بریم
راوی توراه هیچ حرفی نشد ا.ت
لیوان نسکافه ها را شست و با تهیونگ
به پایین حرکت کردن از طبقه ها پایین میرفتن که ناگهان....
_جیغ میکشد
+تهیونگ به سرعت میگیردش گلی
چون پله ها سر بود اون هم میوفته
روی ا.ت
_لبانشان (نماز خوندی😂😂) روی هم قرار میگیرد.و چشمانشان گرد میشود تهیونگ جدا
میشود و یک بوس روی پیشونی
ا.ت
میکارد ا. ت از خجالت آب میشود و به
سرعت بیرون
میرود(خب نماز چند رکعت هست😂😂😂😂)
تهیونگ میخندد و به بیرون حرکت میکند
هنگام رفت نگاهی به ا. ت
می اندازد که خیس عرق هست
می رود سمتش ا.ت میره ا.ت
هم میره عقب تا به دیوار برخورد میکند تهیونگ با دستمال
عرق هایش را پاک میکند و بهش میگه.....
+اها... راستی چند سالت هست؟
_22
+پس هم سنیم
_آره.... وابیییی ساعت چنده؟؟؟
+1شب
_چقدر دیر شده
+اره
_تو کاری نداری.... بریم
+بریم
راوی توراه هیچ حرفی نشد ا.ت
لیوان نسکافه ها را شست و با تهیونگ
به پایین حرکت کردن از طبقه ها پایین میرفتن که ناگهان....
_جیغ میکشد
+تهیونگ به سرعت میگیردش گلی
چون پله ها سر بود اون هم میوفته
روی ا.ت
_لبانشان (نماز خوندی😂😂) روی هم قرار میگیرد.و چشمانشان گرد میشود تهیونگ جدا
میشود و یک بوس روی پیشونی
ا.ت
میکارد ا. ت از خجالت آب میشود و به
سرعت بیرون
میرود(خب نماز چند رکعت هست😂😂😂😂)
تهیونگ میخندد و به بیرون حرکت میکند
هنگام رفت نگاهی به ا. ت
می اندازد که خیس عرق هست
می رود سمتش ا.ت میره ا.ت
هم میره عقب تا به دیوار برخورد میکند تهیونگ با دستمال
عرق هایش را پاک میکند و بهش میگه.....
۳.۲k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.