پارت چهارده □■
پارت چهارده □■
قسمت اول
جین : باید به کوکی خبر بدیم
نامجون : نه دیگه کوکی رو وسط نکش
یونگی: حالا از کجا بفهمیم کجاست ؟
نامجون : نمیدونم. ...... مدیر هم اونقدر اعصبانی شد که آموزش ما رو هم لغو کرد ...حا لا اون مهم نیست.....الان تیهونگ مهمه اون الان فقط ما رو داره ....
جیمین : اون .....اون شاید رفته باشه همین کلاپ بغل
نامجون : احتمالش خیلی کمه ولی جیهوپ برو هم ببین اونجاست یا نه هم بگو مشروب ها رو بیان ببرن .......همتون گوش کنید باید فکر کنید ببینید تیهونگ تا حالا از خوبه ای جایی که داشته باشه چیزی نگفته
جین : من که چیزی یادم نمیاد
یونگی : امکان داره بره اروپا دنبال کوکی؟
جیهوپ : اون که اصلا نمی دونست کوکی اونجاست که
یونگی : اره راس میگی
نامجون: فعلا برید اتاقتون منم یه چند نفر بیارم اینجا هارو درست کنن
~~~~~
*کوکی : دلم شور میزد ..چرا بچه ها یه خبر ازم نمی گیرند....ینی اتفاقی افتاده !!!! گوشیم رو برداشتم و چشمم به شماره تیهونگ خورد قلبم برای بار صدم شکست ... شمارش رو پاک کردم و به شماره نامجون پیام دادم :
کوکی : چه خبر نامجون ؟
نامجون : سلام خبری نیست
*کوکی : دیگه کامل فهمیدم که خبریه ...احساس میکردم درباره تیهونگ باشه .... از هتل بیرون رفتم تیهونگ گفته بود یه آپارتمان اینجا داره یه ماشین گرفتم و رفتم سمت خونه اون ... وقتی رسیدم در زدم کسی باز نکرد ....از مغازه بغلی پرسیدم :
کوکی : ببخشید تازه گی ها کسی نیومده به این خونه ؟
+نه خیلی وقته که خالیه ...نمیدونم صاحبش چرا اون تیر و تخته های توش رو نمی فروشه..
کوکی : باشه ممنون
*کوکی : من اصلا چرا اومدم اینجا ؟؟؟؟ دباره زده به سرم ....چرا باید برام مهم باشه
(دقیقا یک ساعت بعد از رفتن کوکی تیهونگ به خونش میرسه )
*وی : روی فرمون خونی شده بود ... ماشین رو تو پارکینگ گذاشتم و رفتم طبقه بالا...رو دیوار دستم رو میکشیدم باعث شد دباره خون بیاد و روی دیوار کشیده بشه .....شاید این آخرین باری باشه که میتونم دنیارو ببینم ... کلید در رو از جیبم در اوردم و رفتم تو در رو پشت سرم نبستم ........رفتم تو یکی از اتاق ها ....یه اینه قدیمی و خاک گرفته تصویر خودم رو بهم نشون داد از خودم متنفرممممم رفتم جلو و با مشتم اینه رو شکستم و خرت و پرت هایی که روی میز بود رو ریختم زمین و فقط داد زدم ...
دوست داشتین؟
پس لایک کنین نظر بدین♥
ممنون که هستین
با نظراتون انرژی می گیرم♥ ♥ ♥
قسمت اول
جین : باید به کوکی خبر بدیم
نامجون : نه دیگه کوکی رو وسط نکش
یونگی: حالا از کجا بفهمیم کجاست ؟
نامجون : نمیدونم. ...... مدیر هم اونقدر اعصبانی شد که آموزش ما رو هم لغو کرد ...حا لا اون مهم نیست.....الان تیهونگ مهمه اون الان فقط ما رو داره ....
جیمین : اون .....اون شاید رفته باشه همین کلاپ بغل
نامجون : احتمالش خیلی کمه ولی جیهوپ برو هم ببین اونجاست یا نه هم بگو مشروب ها رو بیان ببرن .......همتون گوش کنید باید فکر کنید ببینید تیهونگ تا حالا از خوبه ای جایی که داشته باشه چیزی نگفته
جین : من که چیزی یادم نمیاد
یونگی : امکان داره بره اروپا دنبال کوکی؟
جیهوپ : اون که اصلا نمی دونست کوکی اونجاست که
یونگی : اره راس میگی
نامجون: فعلا برید اتاقتون منم یه چند نفر بیارم اینجا هارو درست کنن
~~~~~
*کوکی : دلم شور میزد ..چرا بچه ها یه خبر ازم نمی گیرند....ینی اتفاقی افتاده !!!! گوشیم رو برداشتم و چشمم به شماره تیهونگ خورد قلبم برای بار صدم شکست ... شمارش رو پاک کردم و به شماره نامجون پیام دادم :
کوکی : چه خبر نامجون ؟
نامجون : سلام خبری نیست
*کوکی : دیگه کامل فهمیدم که خبریه ...احساس میکردم درباره تیهونگ باشه .... از هتل بیرون رفتم تیهونگ گفته بود یه آپارتمان اینجا داره یه ماشین گرفتم و رفتم سمت خونه اون ... وقتی رسیدم در زدم کسی باز نکرد ....از مغازه بغلی پرسیدم :
کوکی : ببخشید تازه گی ها کسی نیومده به این خونه ؟
+نه خیلی وقته که خالیه ...نمیدونم صاحبش چرا اون تیر و تخته های توش رو نمی فروشه..
کوکی : باشه ممنون
*کوکی : من اصلا چرا اومدم اینجا ؟؟؟؟ دباره زده به سرم ....چرا باید برام مهم باشه
(دقیقا یک ساعت بعد از رفتن کوکی تیهونگ به خونش میرسه )
*وی : روی فرمون خونی شده بود ... ماشین رو تو پارکینگ گذاشتم و رفتم طبقه بالا...رو دیوار دستم رو میکشیدم باعث شد دباره خون بیاد و روی دیوار کشیده بشه .....شاید این آخرین باری باشه که میتونم دنیارو ببینم ... کلید در رو از جیبم در اوردم و رفتم تو در رو پشت سرم نبستم ........رفتم تو یکی از اتاق ها ....یه اینه قدیمی و خاک گرفته تصویر خودم رو بهم نشون داد از خودم متنفرممممم رفتم جلو و با مشتم اینه رو شکستم و خرت و پرت هایی که روی میز بود رو ریختم زمین و فقط داد زدم ...
دوست داشتین؟
پس لایک کنین نظر بدین♥
ممنون که هستین
با نظراتون انرژی می گیرم♥ ♥ ♥
۵۲.۶k
۲۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.