پارت سیزدهم ●○•°
پارت سیزدهم ●○•°
ادامه نامه کوکی )
یادت باشه من همیشه به یادتم تو هم به یادم باش ..... دوست دارم خیلی زیاد ♡♡♡
از طرف جونگ کوک :)
*وی : نامه رو به قلبم چسبوندم و گریه کردم دلم میخواست داد بزنم ..... همش ...همش تقصیر اون جیمین عوضیه ..... چرا اون حالا باید بخنده.....خودم میکشمش ....
رفتم تو سالن و جیمین رو گرفتم و پرت کردم رو میز شیشه ای بزرگی که اونجا بود رفتم جلو و گرفتمش زیر مشتام .....
وی : توی اشغال بین منو اون رو بهم زدی...الان حق نداری بخندی ...تو اون رو ازم گرفتی حالا حق نداری زنده باشی خودم میکشمت ..
نامجون : من معذرت میخوام......ببخشید قربان
تیهونگ بس کن ....ولش کن .....
وی : میکشمت
جیمین : کمک ولم کن
وی : به من دست نزنید بزارید بکشمش
مدیر عامل: آقای کیم تیهونگ کافیه
وی: من ....من متاسفم
*وی: تازه به خودم اومدم و به اطراف نگاه کردم....همه دوربین ها روی من زوم بود و مدیر عامل داشت اعصبانی نگاهم میکرد ....از همه بدن جیمین بخطر شیشه های میز خون میومد و چند نفری دورش جمع شده بودند ......اشکام اجازه نمی داد بتونم کامل جلوم رو ببینم ...
مدیر: آقای کیم تیهونگ اینجا جای این کار است؟؟ با خودتون چی فکر کردید ؟؟ اینجا دیگه جای شما نیست !!
جین : قربان !!!
مدیر : بیگ هیت جای همچین آدم هایی نیست !
وی : بله
*وی : برگشتم و نامه کوکی رو از زمین برداشتم و همچنین سوئیچ ماشینم رو و بدون اینکه چیز دیگه ای بگم رفتم بیرون ....اشکام از روی صورتم سور میخورد و احساس سوزش رو دستم کردم ..به دستم یه نگاهی انداختم.. بد جور زخم شده بود .... سوار ماشین شدم اولین جایی که به فکرم رسید برم یه آپارتمان کوچیک تو اروپا بود .... ماشین رو روشن کردم و با بیشترین سرعتی که میتونستم برونم به سمت اروپا روندم وسطای راه تو یه شهری که نمیدونستم کجاست نگه داشتم و چند شیشه مشروب گرفتم و همچنین یه عالمه قرص ...اینا برای تنبیه خودم بود اگه هیچ اشکی نداشتم که بتونم گریه کنم و تو ماشین نشسته بودم که بلند داد زدم و دستم رو به فرمون کوبیدم که باعث شد از زخمام دباره خون بیاد ..... ماشین رو روشن کردم و با بیشترین سرعت حرکت کردم .......
ادامه دارد.......
ادامه نامه کوکی )
یادت باشه من همیشه به یادتم تو هم به یادم باش ..... دوست دارم خیلی زیاد ♡♡♡
از طرف جونگ کوک :)
*وی : نامه رو به قلبم چسبوندم و گریه کردم دلم میخواست داد بزنم ..... همش ...همش تقصیر اون جیمین عوضیه ..... چرا اون حالا باید بخنده.....خودم میکشمش ....
رفتم تو سالن و جیمین رو گرفتم و پرت کردم رو میز شیشه ای بزرگی که اونجا بود رفتم جلو و گرفتمش زیر مشتام .....
وی : توی اشغال بین منو اون رو بهم زدی...الان حق نداری بخندی ...تو اون رو ازم گرفتی حالا حق نداری زنده باشی خودم میکشمت ..
نامجون : من معذرت میخوام......ببخشید قربان
تیهونگ بس کن ....ولش کن .....
وی : میکشمت
جیمین : کمک ولم کن
وی : به من دست نزنید بزارید بکشمش
مدیر عامل: آقای کیم تیهونگ کافیه
وی: من ....من متاسفم
*وی: تازه به خودم اومدم و به اطراف نگاه کردم....همه دوربین ها روی من زوم بود و مدیر عامل داشت اعصبانی نگاهم میکرد ....از همه بدن جیمین بخطر شیشه های میز خون میومد و چند نفری دورش جمع شده بودند ......اشکام اجازه نمی داد بتونم کامل جلوم رو ببینم ...
مدیر: آقای کیم تیهونگ اینجا جای این کار است؟؟ با خودتون چی فکر کردید ؟؟ اینجا دیگه جای شما نیست !!
جین : قربان !!!
مدیر : بیگ هیت جای همچین آدم هایی نیست !
وی : بله
*وی : برگشتم و نامه کوکی رو از زمین برداشتم و همچنین سوئیچ ماشینم رو و بدون اینکه چیز دیگه ای بگم رفتم بیرون ....اشکام از روی صورتم سور میخورد و احساس سوزش رو دستم کردم ..به دستم یه نگاهی انداختم.. بد جور زخم شده بود .... سوار ماشین شدم اولین جایی که به فکرم رسید برم یه آپارتمان کوچیک تو اروپا بود .... ماشین رو روشن کردم و با بیشترین سرعتی که میتونستم برونم به سمت اروپا روندم وسطای راه تو یه شهری که نمیدونستم کجاست نگه داشتم و چند شیشه مشروب گرفتم و همچنین یه عالمه قرص ...اینا برای تنبیه خودم بود اگه هیچ اشکی نداشتم که بتونم گریه کنم و تو ماشین نشسته بودم که بلند داد زدم و دستم رو به فرمون کوبیدم که باعث شد از زخمام دباره خون بیاد ..... ماشین رو روشن کردم و با بیشترین سرعت حرکت کردم .......
ادامه دارد.......
۳۳.۸k
۲۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.