رمان: چهار دیوار سیاه🖤
رمان: چهار دیوار سیاه🖤
پارت ششم
بعد چند ساعت رسیدیم آروشا مست خواب بود و منم اصلا حال تکون خوردن هم نداشتم سوار تاکسی شدیمو حرکت کردیم به سمت خونه جدیدمون خونه های کره خیلی قشنگ بودن ما بخاطر اینکه قیافمون شبیه کره ایا بود زیاد غریبی نمیکردیم آروشا کنار شیشه بودو داشت بیرون رو نگا میکرد راستش دروغ چرا منم خوشم امده بود وقتی رسیدیم دم در خونه ، خونمون خیلی بزرگ بود خونه مامان بزرگ اینا ام یه تقریبا سه خیابون انور تر بود تا در باز شد آروشا رفت داخلو حسابی همه جارو نگا کرد درو که باز میشد یکم میرفتی جلو تر سالن بود دست چپ پله میخورد طبقه دوم اونجا دست راس اتاق مامانو بابا بود و دست چپ یه امباری بود طبقه سوم اتاق منو آروشا بود آشپزخونه هم همکف بود خلاصه خیلی قشنگ بود این خونه رو صاحب کار بابام زده بود به نامش یه پا قصری بود برا خودش همه چیز داشت بابا هم گفت اگه چیزی رو دوست نداشتین بزارین کنار تا بردم بدمش بهش ما هم یه چشمی گفتیمو هممون رفتیم تو اتاقا در اتاقمو باز کردم کنار دیوار یه میز سیاه با یه صندلی سفید بود که کنارشم تخت سیاهی بود که بالای سرش چندتا قاب بود کنار تخت هم یه تاقچه بزرگ بود که منظره خیلی قشنگی داشت اتاق آروشا مال یه بچه دو ساله بود برای همین رو کاناپه توی سالن خوابید و ....
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره :)
عکس اتاقشم گذاشتم 🙂🧋
پارت ششم
بعد چند ساعت رسیدیم آروشا مست خواب بود و منم اصلا حال تکون خوردن هم نداشتم سوار تاکسی شدیمو حرکت کردیم به سمت خونه جدیدمون خونه های کره خیلی قشنگ بودن ما بخاطر اینکه قیافمون شبیه کره ایا بود زیاد غریبی نمیکردیم آروشا کنار شیشه بودو داشت بیرون رو نگا میکرد راستش دروغ چرا منم خوشم امده بود وقتی رسیدیم دم در خونه ، خونمون خیلی بزرگ بود خونه مامان بزرگ اینا ام یه تقریبا سه خیابون انور تر بود تا در باز شد آروشا رفت داخلو حسابی همه جارو نگا کرد درو که باز میشد یکم میرفتی جلو تر سالن بود دست چپ پله میخورد طبقه دوم اونجا دست راس اتاق مامانو بابا بود و دست چپ یه امباری بود طبقه سوم اتاق منو آروشا بود آشپزخونه هم همکف بود خلاصه خیلی قشنگ بود این خونه رو صاحب کار بابام زده بود به نامش یه پا قصری بود برا خودش همه چیز داشت بابا هم گفت اگه چیزی رو دوست نداشتین بزارین کنار تا بردم بدمش بهش ما هم یه چشمی گفتیمو هممون رفتیم تو اتاقا در اتاقمو باز کردم کنار دیوار یه میز سیاه با یه صندلی سفید بود که کنارشم تخت سیاهی بود که بالای سرش چندتا قاب بود کنار تخت هم یه تاقچه بزرگ بود که منظره خیلی قشنگی داشت اتاق آروشا مال یه بچه دو ساله بود برای همین رو کاناپه توی سالن خوابید و ....
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره :)
عکس اتاقشم گذاشتم 🙂🧋
۱.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.