رمان: چهار دیوار سیاه🖤
رمان: چهار دیوار سیاه🖤
پارت هفتم
(آروشا )
وقتی رسیدم اول از همه رفتم داخل همه جارو نگا کردم با ذوق در اتاقی که قرار بود مال من باشه رو باز کردم درو باز کردمو لبخندم رف داداش و مامان پشت سرم فقط میخندیدن رفتم داخل نگاه اینور و انور کردم این چیه دیگه اتاق مال بچه دو سالس که بابا امدو گفت نه مال یه بچه ۱۰ سالس همش عکس عروسک های صورتی و پرنسس ها روی دیوارش بود با هزار تا اسرار رفتم تو سالن خوابیدم خوابم نمیبرد رفتم در یخچال رو باز کردم از داخلش یه لیوان آب پرتقال برداشتمو خوردم یکم کیک هم خوردمو رفتم دراز کشیدم گوشیمو روشن کردمو مشغول فیلم دیدن شدم تا ساعت ۳ بیدار بودم بعدش خاموش کردمو خوابیدم ... با حرفای مامانو بابا بالای سرم بیدار شدم نگاهی به ساعت انداختم ساعت ۷ بود بابا مارو رسوند مدرسه جدیدمون اونجا با یه دختر اشنا شدم که اسمش یونا بود .
[۳ سال بعد]
ما یه دوسالی میشه که اسمامونو تغییر دادیم چون از اینکه بقیه مسخرمون کنن خسته شده بودیم و اسم من یون سو بود و اسم داداشم کیونگ سون اتاقمو پارسال دوباره عوض کرده بودم که سرش حسابی کتک خورده بودم منو داداشم ساکت تر از قبل شده بودیم فقط پیش هم حرف میزدیم
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه :)
پارت هفتم
(آروشا )
وقتی رسیدم اول از همه رفتم داخل همه جارو نگا کردم با ذوق در اتاقی که قرار بود مال من باشه رو باز کردم درو باز کردمو لبخندم رف داداش و مامان پشت سرم فقط میخندیدن رفتم داخل نگاه اینور و انور کردم این چیه دیگه اتاق مال بچه دو سالس که بابا امدو گفت نه مال یه بچه ۱۰ سالس همش عکس عروسک های صورتی و پرنسس ها روی دیوارش بود با هزار تا اسرار رفتم تو سالن خوابیدم خوابم نمیبرد رفتم در یخچال رو باز کردم از داخلش یه لیوان آب پرتقال برداشتمو خوردم یکم کیک هم خوردمو رفتم دراز کشیدم گوشیمو روشن کردمو مشغول فیلم دیدن شدم تا ساعت ۳ بیدار بودم بعدش خاموش کردمو خوابیدم ... با حرفای مامانو بابا بالای سرم بیدار شدم نگاهی به ساعت انداختم ساعت ۷ بود بابا مارو رسوند مدرسه جدیدمون اونجا با یه دختر اشنا شدم که اسمش یونا بود .
[۳ سال بعد]
ما یه دوسالی میشه که اسمامونو تغییر دادیم چون از اینکه بقیه مسخرمون کنن خسته شده بودیم و اسم من یون سو بود و اسم داداشم کیونگ سون اتاقمو پارسال دوباره عوض کرده بودم که سرش حسابی کتک خورده بودم منو داداشم ساکت تر از قبل شده بودیم فقط پیش هم حرف میزدیم
ادامه دارد...
لایک و کامنت فراموش نشه :)
۲.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.