خلاصه از هتل رفتن بیرون و همشون رفتن خونه ی خودشون
خلاصه از هتل رفتن بیرون و همشون رفتن خونه ی خودشون
جین در خونشو باز میکنه
جین: بفرمایید
اروم گفتم: ممنونم
خلاصه: ات با جین اشپزی کرد و درمورد خودشون و اعضا حرف زدن از اینکه چیا
توی زندگیشون گذشته و....
جین: ات بیا بریم یه اهنگ بخونیم باهم
ات: باشه
جین: خوبه... شروع کن
ات: من اعتماد به نفس ندارم یعنی نمیدونم چطور باید بخونم یا چطور باید باشم
جین: همه ی ما یه نوع صدایی داریم که بین اون همه صدا خوب ترینه پس تو باید اونو انتخاب کنی و اینکه اعتماد به نفس.....تا وقتی منو پیش خودت داری تو بهترینی
پرش به زمان های آخرین
خلاصه ۲۳ ساعت گذشت ولی جین حرفی از کاغذ نظرسنجی اعضا حرف نزده
با خودم گفتم شاید فراموش کرده گفتم جین
جین: بله
ات: یک ساعت مونده
جین: اره میدونم
ات: کاغذ نظرسنجی...
جین: راستش من قبل اینکه تو بفهمی پر کردم
ات: واقعا
جین: اره
خلاصه شوگا اومد دنبال ات
جین: هنوز نیم ساعت مونده
شوگا: نامی گفت بیام دنبال ات
جین: بیا تو شام بخوریم بعد برید
شوگا: باشه
ات: اوو سلام شوگا
شوگا: سلامم....چطور گذشت ۲۴ ساعت؟
ات: عالیییی بود
جین: ات میشه میز رو بچینی من باید یه چیزی به شوگا بگم
ات: باشه
شوگا و جین تنها شدن جین گفت : میخواستم درمورد ات بهت بگم
ش: چی شده
ج: مادر ات زمانی که ات رو به دنیا اورد مرد پدرشم همیشه باهاش ساز مخالف میزد انگاری خلاصه اینکه از مامان باباش چیزی نپرس
ش: اوکیه
ج: بیا بریم شام بخوریم
ش: بریمم
ات: بفرماییدددد
ج: عجب میزی چیدی
ش: لایک داری
جین در خونشو باز میکنه
جین: بفرمایید
اروم گفتم: ممنونم
خلاصه: ات با جین اشپزی کرد و درمورد خودشون و اعضا حرف زدن از اینکه چیا
توی زندگیشون گذشته و....
جین: ات بیا بریم یه اهنگ بخونیم باهم
ات: باشه
جین: خوبه... شروع کن
ات: من اعتماد به نفس ندارم یعنی نمیدونم چطور باید بخونم یا چطور باید باشم
جین: همه ی ما یه نوع صدایی داریم که بین اون همه صدا خوب ترینه پس تو باید اونو انتخاب کنی و اینکه اعتماد به نفس.....تا وقتی منو پیش خودت داری تو بهترینی
پرش به زمان های آخرین
خلاصه ۲۳ ساعت گذشت ولی جین حرفی از کاغذ نظرسنجی اعضا حرف نزده
با خودم گفتم شاید فراموش کرده گفتم جین
جین: بله
ات: یک ساعت مونده
جین: اره میدونم
ات: کاغذ نظرسنجی...
جین: راستش من قبل اینکه تو بفهمی پر کردم
ات: واقعا
جین: اره
خلاصه شوگا اومد دنبال ات
جین: هنوز نیم ساعت مونده
شوگا: نامی گفت بیام دنبال ات
جین: بیا تو شام بخوریم بعد برید
شوگا: باشه
ات: اوو سلام شوگا
شوگا: سلامم....چطور گذشت ۲۴ ساعت؟
ات: عالیییی بود
جین: ات میشه میز رو بچینی من باید یه چیزی به شوگا بگم
ات: باشه
شوگا و جین تنها شدن جین گفت : میخواستم درمورد ات بهت بگم
ش: چی شده
ج: مادر ات زمانی که ات رو به دنیا اورد مرد پدرشم همیشه باهاش ساز مخالف میزد انگاری خلاصه اینکه از مامان باباش چیزی نپرس
ش: اوکیه
ج: بیا بریم شام بخوریم
ش: بریمم
ات: بفرماییدددد
ج: عجب میزی چیدی
ش: لایک داری
- ۵.۹k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط