خلاصه شام رو خوردن و با جین خداحافظی کردن

خلاصه شام رو خوردن و با جین خداحافظی کردن
شوگا: ات سوار شو بریم
ات: باشه
در عقب ماشینو باز کردم نشستم
شوگا که پشت فرمون نشسته بود گفت مگه سوار تاکسی شدی..بپر جلو 😂
دوباره پیاده شدم نشستم جلو
ات: الان خوبه
ش: عالی
شوگا و ات رفتن....
شوگا: قبل اینکه بریم خونه بیا بریم از فروشگاه چیز میز بگیرم برا خوردن
ات: مشکلی که پیش نمیاد اگه بیای
شوگا: من نمیرم تو میری میخری میای
ات: باشه
شوگا: بیا این کاغذو تا ۱۵ دقیقه وقت داری موقع حساب کردن یه زنگ به این شماره بزن پول رو بزنم به کارت
ات: باشه
شوگا: شروع
سریع پیاده شدم رفتم هر چی لازم بود رو برداشتم دو سبد کامل و...
زنگ زدم به شماره شوگا پول رو واریز کرد
یکی یکی کیسه ها رو اوردم توی ماشین
ات: نمیخوای کمک کنی؟؟؟
ش: اگه یکی منو ببینه شایعه پخش میشه که دارم با یه دختر قرار میزارم
ات: باشه باشه فهمیدم 🙄
ش: زود باشششششس
اخرین کیسه رو هم گذاشتم توی ماشین
شوگا و ات رفتن پاساژ
ات: چرا اینجا کسی نیس
ش: چون من گفتم...بیا بریم اون مغازه
رفتن داخل مغازه ...هر چی لباس بخوای پیدا میشه از لباس عروس بگیر تااااا لباس های دیگه
ش: سلام فرانک خوبی
فرانک دوست شوگاست
ف: عالیم.....هی شوگا اون کیه ؟؟؟
.
.
.
ادامه دارهههه
لایک و کامنت یادتون نرههه
دیدگاه ها (۲)

ش: اون...اون چیزه خواهرمه ف: سلام من فرانک لویی هستم دوست صم...

شوگا: خب بریم خونه ات: بریم....راستی شوگا ممنونم برای لباسا ...

خلاصه از هتل رفتن بیرون و همشون رفتن خونه ی خودشون جین در خو...

ویو ات نفس عمیقی کشیدم و گفتم من همه ی تلاشمو میکنم تا برای ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

#سناریو وقتی: جلوشون لباس عروس میپوشیمچان: بسته خجالت بکش بز...

هنرمند کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط