مدیر ممنون از شما حالا نوبت به جیمین و تههیونگه
مدیر: "ممنون از شما. حالا نوبت به جیمین و تههیونگه."
جیمین: (با نگاه سرد و بیاحساس به ات نگاه میکند، سپس آرام و بیتفاوت میگوید) "من هنوز مطمئن نیستم. حضور ات به عنوان عضوی از گروه میتونه مشکلاتی ایجاد کنه. من واقعاً به زمان نیاز دارم تا ببینم که آیا این تغییر به نفع گروه میشه یا نه."
مدیر: "ممنون، جیمین. تههیونگ، نظر شما چی هست؟
تههیونگ: (نگاه سرد و بیتفاوتی به ات میاندازد) "منم مثل جیمین به همین نتیجه رسیدم. نمیدونم که آیا ورود ات به گروه مفید خواهد بود یا نه. هنوز فکر نمیکنم که آمادگی کافی داشته باشه."
مدیر: "تشکر از شما. حالا ات، میخواهی چیزی بگی؟"
جیمین: (با نگاه سرد و بیاحساس به ات نگاه میکند، سپس آرام و بیتفاوت میگوید) "من هنوز مطمئن نیستم. حضور ات به عنوان عضوی از گروه میتونه مشکلاتی ایجاد کنه. من واقعاً به زمان نیاز دارم تا ببینم که آیا این تغییر به نفع گروه میشه یا نه."
مدیر: "ممنون، جیمین. تههیونگ، نظر شما چی هست؟
تههیونگ: (نگاه سرد و بیتفاوتی به ات میاندازد) "منم مثل جیمین به همین نتیجه رسیدم. نمیدونم که آیا ورود ات به گروه مفید خواهد بود یا نه. هنوز فکر نمیکنم که آمادگی کافی داشته باشه."
مدیر: "تشکر از شما. حالا ات، میخواهی چیزی بگی؟"
- ۳.۰k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط