مافیایی عاشق من
مافیایی عاشق من
پارت شانزدهم
کوک:چرا داری گریه میکنی؟
ا/ت:من بچه نمی خوام
کوک:اون روی سگ منو بالا نیار
ا/ت:که چی بشه هان؟ هر کاری کنی به ضررته بخوای تنبیه هم بکنی بچه میمیره (گریه شدید)
کوک:خیله خب
اینو گفت و رفت لباس پوشید و رفت بیرون
ا/ت ویو
به قدری گریه کردم که سرم گیج میرفت و چشمام سیاهی می رفت تقریبا ساعت ۱:۳۰ بود غذامو خوردم و نشستم پای تلویزیون از همون موقع صد بار به کوک زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود از خستگی تا ساعت ۵:۴۵ خوابیدم و حتی وقتی بیدار شدم کوک هنوز نیومده بود دوباره بهش زنگ زدم و این دفعه برداشت
مکالمه ا/ت و کوک
ا/ت:الو سلام خوبی؟کجایی ؟من گوه خوردم تروخدا برگرد (با گریه و هق هق)
کوک: تو شهرم و برنمیگردم
ا/ت: کوک تروخدا ترو جون این بچه
کوک:گریه نکن
ا/ت: رفتی میگی برنمیگردی اون وقت من ساکت بشینم
کوک:خدافظ
ا/ت:نههههه
قطع کرد و بعد پنج دقیقه صدای باز شدن در اومد که سریع دویدم سمت در
ا/ت:عوضی اشغال میدونی چقدر نگرانت شدم
کوک:نتونستم گریمو نگه دارم و زدم زیر گریه؛
بیا بغلم
ا/ت:میخوای منو دق بدی؟
کوک: ببخشید
ا/ت:عاشقتم
کوک:چی گفتی؟
ا/ت:گفتم عاشقتم
کوک:من بیشتر بیبی گرلم (با ذوق)
کوک:ا/ت ا/ت خوبی؟
ا/ت:
بخاطر اینکه بدنم ضعیف بود و امروز هم گریه کردم هم خیلی نگران کوک شدم و هم بخاطر بچه از حال رفتم
کوک:سریع ا/ت رو بردم بیمارستان دکتر گفت چیز خاصی نیست و همش بخاطر استرس و نگرانیه و کم مونده بود بچه سقط بشه ولی الان حال هر دوشون خوبه
رفتم تو اتاقی که ا/ت بستری بود کنارش نشستم و دستش رو گرفتم
کوک:ا/ت تروخدا پاشو میدونی من عاشقتم اگه بیدار بشی هر کاری بخوای برات میکنم لطفاً
ا/ت ویو
تا چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم و کوک پشت در با دکتر حرف میزنه تا کوک اومد داخل چشمام رو بستم اومد و کنارم روی صندلی نشست و شروع کرد گریه کردن و التماس نزدیک بود گریم بگیره که اروم چشمامو باز کردم و گفتم
ا/ت:گفتی هر کاری برام میکنی مگه نه؟
کوک:قربونت برم من اره تو خوب شو من هرکاری برات میکنم
ا/ت:لب..ها..ت
کوک:جان؟
ا/ت:میخوامشون
کوک:با کمال میل بیبی گرل
صورتش رو توی دستام گرفتم آروم بو.سی.دمش گردنم رو گرفت و کنترل بوسه رو دست گرفت.....
پنج مین بعد
ا/ت:کی مرخص میشم؟
کوک:دو سه روزی باید تحت مراقبت بمونی که اتفاقی نیوفته
ا/ت:نمیخوام اینجا حوصلم سرمیره
کوک:خودم سرگرمت می کنم چاگیا
بقیش پارت بعدی گذاشتم
پارت شانزدهم
کوک:چرا داری گریه میکنی؟
ا/ت:من بچه نمی خوام
کوک:اون روی سگ منو بالا نیار
ا/ت:که چی بشه هان؟ هر کاری کنی به ضررته بخوای تنبیه هم بکنی بچه میمیره (گریه شدید)
کوک:خیله خب
اینو گفت و رفت لباس پوشید و رفت بیرون
ا/ت ویو
به قدری گریه کردم که سرم گیج میرفت و چشمام سیاهی می رفت تقریبا ساعت ۱:۳۰ بود غذامو خوردم و نشستم پای تلویزیون از همون موقع صد بار به کوک زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود از خستگی تا ساعت ۵:۴۵ خوابیدم و حتی وقتی بیدار شدم کوک هنوز نیومده بود دوباره بهش زنگ زدم و این دفعه برداشت
مکالمه ا/ت و کوک
ا/ت:الو سلام خوبی؟کجایی ؟من گوه خوردم تروخدا برگرد (با گریه و هق هق)
کوک: تو شهرم و برنمیگردم
ا/ت: کوک تروخدا ترو جون این بچه
کوک:گریه نکن
ا/ت: رفتی میگی برنمیگردی اون وقت من ساکت بشینم
کوک:خدافظ
ا/ت:نههههه
قطع کرد و بعد پنج دقیقه صدای باز شدن در اومد که سریع دویدم سمت در
ا/ت:عوضی اشغال میدونی چقدر نگرانت شدم
کوک:نتونستم گریمو نگه دارم و زدم زیر گریه؛
بیا بغلم
ا/ت:میخوای منو دق بدی؟
کوک: ببخشید
ا/ت:عاشقتم
کوک:چی گفتی؟
ا/ت:گفتم عاشقتم
کوک:من بیشتر بیبی گرلم (با ذوق)
کوک:ا/ت ا/ت خوبی؟
ا/ت:
بخاطر اینکه بدنم ضعیف بود و امروز هم گریه کردم هم خیلی نگران کوک شدم و هم بخاطر بچه از حال رفتم
کوک:سریع ا/ت رو بردم بیمارستان دکتر گفت چیز خاصی نیست و همش بخاطر استرس و نگرانیه و کم مونده بود بچه سقط بشه ولی الان حال هر دوشون خوبه
رفتم تو اتاقی که ا/ت بستری بود کنارش نشستم و دستش رو گرفتم
کوک:ا/ت تروخدا پاشو میدونی من عاشقتم اگه بیدار بشی هر کاری بخوای برات میکنم لطفاً
ا/ت ویو
تا چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم و کوک پشت در با دکتر حرف میزنه تا کوک اومد داخل چشمام رو بستم اومد و کنارم روی صندلی نشست و شروع کرد گریه کردن و التماس نزدیک بود گریم بگیره که اروم چشمامو باز کردم و گفتم
ا/ت:گفتی هر کاری برام میکنی مگه نه؟
کوک:قربونت برم من اره تو خوب شو من هرکاری برات میکنم
ا/ت:لب..ها..ت
کوک:جان؟
ا/ت:میخوامشون
کوک:با کمال میل بیبی گرل
صورتش رو توی دستام گرفتم آروم بو.سی.دمش گردنم رو گرفت و کنترل بوسه رو دست گرفت.....
پنج مین بعد
ا/ت:کی مرخص میشم؟
کوک:دو سه روزی باید تحت مراقبت بمونی که اتفاقی نیوفته
ا/ت:نمیخوام اینجا حوصلم سرمیره
کوک:خودم سرگرمت می کنم چاگیا
بقیش پارت بعدی گذاشتم
۸.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.