این اخریشه ها دیگ بسه تونه😈 یکم دراز شدا! 🥺
🤍💫Bahat Aromam💫🤍
Part 22
یانا:آیکان؟؟ تروخدا آروم باش! ببخشید تقصیر من نبود
نمیدونم چرا داشتم التماس میکردم
نه بابام بود نه ننم نه داداشم و نه خواهرم ونه فک و فامیلم
ولی یه حسی میگفت باید آرومش میکردم باید کاری میکردم دربارم فکر بد نکنه
یه عالمه فکر میچرخید تو سرم
ازین همه بدبختی تو به شب با صدای بلندی زدم زیر گریه
آیکان برگشت سمتم و با صدای بمی گفت:گریه نکن خوب؟ بیا اینجا!
به بغلش اشاره کردم با گریه رفتم بغلش
خداروشکر فقط ریمل زده بودم کم و اونم ضد آب بود نریخت
دستاشو دورم حلقه کرد
وای نگم براتون که چه حس خوبی داشت
همینجوری که با آرامش تو بغلش بودم یاد اون لحظه
افتادم
وایییی که برنا چقدر عصبانی شد ولی چون آیکان اومد جلو برنا نتونست چیزی بگه
با ترس سرمو گرفتم سمت مردی که الان باعث آرامشم بود
من تو بغلش گم شده بودم
با اون پالتو مشکی بزرگش که البته برای من خیلی بزرگ بود
من تو بغلش ناپدید شده بودم
یانا:آیکان!؟
آیکان : جانم؟
صداش به خاطر عصبانیت و دادی که زده بود بم شده
بود
یانا: برنا عصبانی بود، الانم که تو منو آوردی، من میترسم آیکان
آیکان : هیچ کاریت نمیکنه، خودم باهاش حرف میزنم!
لبخندی زدم و ساکت شدم
سعی کردم از آرامشی که بهم منتقل میکرد لذت ببرم
یکم دیگه موندیم با لذت تو بغلش بودم که یهو یادم افتاد داشت سیگار میکشید
اخمامو کردم توهم و با شدت سرمو آوردم بالا
خیره به رو به رو بود و داشت سیگار میکشید
با بلند شدن سرم سرشو به طرفم چرخوند
ولی بعد دوباره سرشو گرفت روبه رو
یانا:نکش، آیکان نکش میگم
دستمو بردم بالا بگیرم ازش
که ذهنمو خوند و سیگارو گرفت بالا و خم شد پیشونیمو بوسید
وای که قند تو دلم آب شدددد
لب گزیدم و سعی کردم نخندم با صدایی که ناز به خاطر بوسه ای که رو پیشونیم زده بود پدیدار شده بود گفتم:نکش دیگه ایکانی، لطفااا🥺
قیافمو گربه شرک کردم
به قول برنا :{با این چهرت دل سنگم اب میکنی، به دشمنت با این قیافه بگی تسلیم شو محو میشه}
یکم نگاهم کرد و لبخندی زد و سیگارو پرت کرد اونور
آیکان : راستش بخوای......
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
Part 22
یانا:آیکان؟؟ تروخدا آروم باش! ببخشید تقصیر من نبود
نمیدونم چرا داشتم التماس میکردم
نه بابام بود نه ننم نه داداشم و نه خواهرم ونه فک و فامیلم
ولی یه حسی میگفت باید آرومش میکردم باید کاری میکردم دربارم فکر بد نکنه
یه عالمه فکر میچرخید تو سرم
ازین همه بدبختی تو به شب با صدای بلندی زدم زیر گریه
آیکان برگشت سمتم و با صدای بمی گفت:گریه نکن خوب؟ بیا اینجا!
به بغلش اشاره کردم با گریه رفتم بغلش
خداروشکر فقط ریمل زده بودم کم و اونم ضد آب بود نریخت
دستاشو دورم حلقه کرد
وای نگم براتون که چه حس خوبی داشت
همینجوری که با آرامش تو بغلش بودم یاد اون لحظه
افتادم
وایییی که برنا چقدر عصبانی شد ولی چون آیکان اومد جلو برنا نتونست چیزی بگه
با ترس سرمو گرفتم سمت مردی که الان باعث آرامشم بود
من تو بغلش گم شده بودم
با اون پالتو مشکی بزرگش که البته برای من خیلی بزرگ بود
من تو بغلش ناپدید شده بودم
یانا:آیکان!؟
آیکان : جانم؟
صداش به خاطر عصبانیت و دادی که زده بود بم شده
بود
یانا: برنا عصبانی بود، الانم که تو منو آوردی، من میترسم آیکان
آیکان : هیچ کاریت نمیکنه، خودم باهاش حرف میزنم!
لبخندی زدم و ساکت شدم
سعی کردم از آرامشی که بهم منتقل میکرد لذت ببرم
یکم دیگه موندیم با لذت تو بغلش بودم که یهو یادم افتاد داشت سیگار میکشید
اخمامو کردم توهم و با شدت سرمو آوردم بالا
خیره به رو به رو بود و داشت سیگار میکشید
با بلند شدن سرم سرشو به طرفم چرخوند
ولی بعد دوباره سرشو گرفت روبه رو
یانا:نکش، آیکان نکش میگم
دستمو بردم بالا بگیرم ازش
که ذهنمو خوند و سیگارو گرفت بالا و خم شد پیشونیمو بوسید
وای که قند تو دلم آب شدددد
لب گزیدم و سعی کردم نخندم با صدایی که ناز به خاطر بوسه ای که رو پیشونیم زده بود پدیدار شده بود گفتم:نکش دیگه ایکانی، لطفااا🥺
قیافمو گربه شرک کردم
به قول برنا :{با این چهرت دل سنگم اب میکنی، به دشمنت با این قیافه بگی تسلیم شو محو میشه}
یکم نگاهم کرد و لبخندی زد و سیگارو پرت کرد اونور
آیکان : راستش بخوای......
#اصکیحرام 💫 🙂
#اصکیحرام
#ادیتناسی
#سم
#خندهدار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکولادیت
#اصکیحرام
#حمایتپیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
۲.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.