پارت
پارت۱۲:
یه نگاه به پشت سرم کردم کوک بغلم کرده بود به یه سختی چرخیدم چقدر یه مرد میتونه جذاب باشه داشتم به چشاش نگاه میکردم که یهو گفت....
کوک: خیلی جذابم نه؟
نیلیکا: هاااا ارع
کوک یهو از جاش بلند شد گفت....
کوک: جدی؟
نیلیکا: ارع جذاب خودم
کوک: که اینطور . راستی نگفتی یونجون بهت چی گفت.
نیلیکا: به یه شرطی میگم .
کوک: چی؟
نیلیکا: شر به پا نکن.
کوک: باش چشم. بگو
نیلیکا: صبح رفتم بغلم کرد و دم گوشم گفت که از اون مرتیکه میگیرمت و مال خودم میکنمت.
«ویو کوک»
با حرفی که نیلیکا زد اعصابم خورد شد بلند شدم لباسام رو پوشیدم و خواستم برم که نیلیکا گفت....
نیلیکا: کجا میری کوک؟
کوک : به حساب بعضیا برسم
یهو دیدم با دردی که داشت سعی کرد بیاد جلوی من یهو افتاد
نیلیکا: خواهش میکنم کوک همین یبار رو ببخش
کوک: فقط به خاطر تو
رفتم سمتش بغلش کردم گذاشتمش رو تخت.
نیلیکا: میخوام برم حموم.
کوک: بذار من میبرمت تازه چک کنم ببینم کبود شده یا نه.
نیلیکا: نه مرسی خودم میرم.
کوک: من که یه روز قراره بدنت رو ببینم تازه اگرم بخوام کاری کنم با این سر و وعضت نمیشه.
«پرش زمانی بعد حموم»
نیلیکا رو آوردم بیرون گذاشتمش رو تخت.
نیلیکا: مرسی
کوک: ولی خدایی بدن خوبی داری سک.سی لیدی .
یهو دیدم سرخ شد شروع کردم بوسیدمش.
یه نگاه به پشت سرم کردم کوک بغلم کرده بود به یه سختی چرخیدم چقدر یه مرد میتونه جذاب باشه داشتم به چشاش نگاه میکردم که یهو گفت....
کوک: خیلی جذابم نه؟
نیلیکا: هاااا ارع
کوک یهو از جاش بلند شد گفت....
کوک: جدی؟
نیلیکا: ارع جذاب خودم
کوک: که اینطور . راستی نگفتی یونجون بهت چی گفت.
نیلیکا: به یه شرطی میگم .
کوک: چی؟
نیلیکا: شر به پا نکن.
کوک: باش چشم. بگو
نیلیکا: صبح رفتم بغلم کرد و دم گوشم گفت که از اون مرتیکه میگیرمت و مال خودم میکنمت.
«ویو کوک»
با حرفی که نیلیکا زد اعصابم خورد شد بلند شدم لباسام رو پوشیدم و خواستم برم که نیلیکا گفت....
نیلیکا: کجا میری کوک؟
کوک : به حساب بعضیا برسم
یهو دیدم با دردی که داشت سعی کرد بیاد جلوی من یهو افتاد
نیلیکا: خواهش میکنم کوک همین یبار رو ببخش
کوک: فقط به خاطر تو
رفتم سمتش بغلش کردم گذاشتمش رو تخت.
نیلیکا: میخوام برم حموم.
کوک: بذار من میبرمت تازه چک کنم ببینم کبود شده یا نه.
نیلیکا: نه مرسی خودم میرم.
کوک: من که یه روز قراره بدنت رو ببینم تازه اگرم بخوام کاری کنم با این سر و وعضت نمیشه.
«پرش زمانی بعد حموم»
نیلیکا رو آوردم بیرون گذاشتمش رو تخت.
نیلیکا: مرسی
کوک: ولی خدایی بدن خوبی داری سک.سی لیدی .
یهو دیدم سرخ شد شروع کردم بوسیدمش.
- ۶.۳k
- ۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط