♣
♣
رفتم جایی که ارومم میکنه (کوه)
بلند داد زدم ازت متنفرم هق هق هق
هوا یکم تاریک شده بود ات.....ات
سوار ماشین شدم رفتم باغ وحش
داشت بارون میومد
جلوی در باغ وحش یه کلبه امنیت بود رفتم ازش پرسیدم که ات کجاست
ته: یه دختر ب.با موهای مشکی قهوهای ندیدین گمش کردم
مرد:متاسفم نه
داشتم دنبالش میگشتم دیدم یکی نشسته زمین و داره گریه میکنه
اون ات بود
ته:ات ات(از دور صداش میکنه)
♥
بعد رفتن تهیونگ نشستم روی صندلی , فروشنده کیک اومد گفت :خانم یادتون رفت کیک هاتون رو ببرید
کیک هارو ازش گرفتم بازم منتظر تهیونگ شدم
ولی نه نیومد نظافت چی اومد همه جا رو تمیز کرد صندلی ها رو هم جمع کرد
نظافت چی:دخترم میشه بلند شی اینجا الان بسته میشه
بلند شدم رفتم بیرون ولی نیومد نشستم یه جا داشتم به صحبت هاشون فک میکردم دیگه نمیتونم زدم زیر گریه
شب بود یکی داشت صدام میکرد
ته:ات ات اینجایی
ات:هق ولم کن
ته:ات من من معذرت میخوام
ات: من خسته شدم هق من چیه تو ام؟
ته: ....
ات:تو هم مثل بابام هستی هق منو میزنی هق از من بدت میاد هق
تو..تو هق
بلند شد و رفت
تهیونگ دستشو گرفت گفت :تو دختر منی
ات: هق من مایع ننگم..همیشه مایع ننگ بودم پس ولم کن تا راحت زندگی کنم
ته: ات...
ات:خواهش میکنم
ته دست ات رو ول کرد ات رفت سوار اتوبوس شد
تهیونگ هم سوار ماشین شد و دنبال اتوبوس رفت
ات رفت سمت پرورشگاه
تهیونگ نزدیک ات نشد از دور نگاش میکرد تا ببینه سالمه
۲هفته بعد
رفتم جایی که ارومم میکنه (کوه)
بلند داد زدم ازت متنفرم هق هق هق
هوا یکم تاریک شده بود ات.....ات
سوار ماشین شدم رفتم باغ وحش
داشت بارون میومد
جلوی در باغ وحش یه کلبه امنیت بود رفتم ازش پرسیدم که ات کجاست
ته: یه دختر ب.با موهای مشکی قهوهای ندیدین گمش کردم
مرد:متاسفم نه
داشتم دنبالش میگشتم دیدم یکی نشسته زمین و داره گریه میکنه
اون ات بود
ته:ات ات(از دور صداش میکنه)
♥
بعد رفتن تهیونگ نشستم روی صندلی , فروشنده کیک اومد گفت :خانم یادتون رفت کیک هاتون رو ببرید
کیک هارو ازش گرفتم بازم منتظر تهیونگ شدم
ولی نه نیومد نظافت چی اومد همه جا رو تمیز کرد صندلی ها رو هم جمع کرد
نظافت چی:دخترم میشه بلند شی اینجا الان بسته میشه
بلند شدم رفتم بیرون ولی نیومد نشستم یه جا داشتم به صحبت هاشون فک میکردم دیگه نمیتونم زدم زیر گریه
شب بود یکی داشت صدام میکرد
ته:ات ات اینجایی
ات:هق ولم کن
ته:ات من من معذرت میخوام
ات: من خسته شدم هق من چیه تو ام؟
ته: ....
ات:تو هم مثل بابام هستی هق منو میزنی هق از من بدت میاد هق
تو..تو هق
بلند شد و رفت
تهیونگ دستشو گرفت گفت :تو دختر منی
ات: هق من مایع ننگم..همیشه مایع ننگ بودم پس ولم کن تا راحت زندگی کنم
ته: ات...
ات:خواهش میکنم
ته دست ات رو ول کرد ات رفت سوار اتوبوس شد
تهیونگ هم سوار ماشین شد و دنبال اتوبوس رفت
ات رفت سمت پرورشگاه
تهیونگ نزدیک ات نشد از دور نگاش میکرد تا ببینه سالمه
۲هفته بعد
۱۵.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.