تکپارتی(درخواستی)P2
_ا.ت فک کردم همه چی با جدایمون درست میشه ولی..*مکثی کرد و قدم دیگری به سمتت برداشت و فاصلتون رو کم کرد*همه چی بدتر شد همه چی داغون شدو من دیگه تاوان ادامه دادن بی تو رو ندارم!
+هیو..
_خواهش میکنم ا.ت..*نزدیکت شد و فاصلتونو خیلی کمتر کرد*بیا یه بار دیگه امتحانش کنیم هوم؟
خواستی از دستش در بری که محکم از کمرت گرفت و چسبوندت دیوار..
_واقعا میخوای بذارم بری؟*دوباره شروع کرد به گریه کردن*واقعا میخوای ازت دست بکشم؟تو میتونی بی من دووم بیاری؟
+تمومش کن!فک میکنی کی بیشتر زجر کشید من یا تو؟فک میکنی کی قرص های ضد افسردگی میخوره من یا تو؟
با هر حرفت شدت گریه هیونجین و پشیمونی و ناراحتی تو چشاش بیشتر میشد..
حالا تو هم با دیدن وضع مردت گریت گرفته بود درسته نمیدونستی اون چی کشیده ولی از چشاش میتونستی بفهمی که هر چی تو زجر کشیده بودی دو برابر زجر های تورو کشیده!
_میدونم ا.تم میدونم قشنگم به خاطر همین ازت میخوام یه شانس دیگه بم بدی هم؟قول میدم چشای قشنگت دیگه گریه نبینه و لبات*چشاشو از چشات گرفت و به لبات دوخت*همیشه بخنده!
مکثی کرد و آروم دستشو از کمرت برداشت و رو لبات کشید و در همین حین آروم زمزمه کرد:تو هیچ میدونی..*لباشو نزدیک لبات آورد*دلم واسه اینا چقد بی تابه؟
لبخندی همراه با بغضی که بروز دهنده دلتنگیت بود کرده و آروم زیر لب زمزمه کردی:فک کنم باید بهت برگردم!
با حیرت چشاشو از لبات گرفت و به چشات داد:یعنی این یه تائیده؟؟تو قبول میکنی واقعا؟
سری به عنوان آره تکون داده و لباتو آروم به لبای عشقت که چندین ماه ازش محروم بودی گذاشتی و به منظور رفع دل تنگیت بینتون شروع به بوسه طولانی،و آتشینتون کردی..
البته بعد گذشت چند ثانیه آقای هوانگ حکم بوسه رو به دستش گرفت و لباتو بین لباش به بازی گرفت و عمیق بوسیدنت:)
. . . The end
+هیو..
_خواهش میکنم ا.ت..*نزدیکت شد و فاصلتونو خیلی کمتر کرد*بیا یه بار دیگه امتحانش کنیم هوم؟
خواستی از دستش در بری که محکم از کمرت گرفت و چسبوندت دیوار..
_واقعا میخوای بذارم بری؟*دوباره شروع کرد به گریه کردن*واقعا میخوای ازت دست بکشم؟تو میتونی بی من دووم بیاری؟
+تمومش کن!فک میکنی کی بیشتر زجر کشید من یا تو؟فک میکنی کی قرص های ضد افسردگی میخوره من یا تو؟
با هر حرفت شدت گریه هیونجین و پشیمونی و ناراحتی تو چشاش بیشتر میشد..
حالا تو هم با دیدن وضع مردت گریت گرفته بود درسته نمیدونستی اون چی کشیده ولی از چشاش میتونستی بفهمی که هر چی تو زجر کشیده بودی دو برابر زجر های تورو کشیده!
_میدونم ا.تم میدونم قشنگم به خاطر همین ازت میخوام یه شانس دیگه بم بدی هم؟قول میدم چشای قشنگت دیگه گریه نبینه و لبات*چشاشو از چشات گرفت و به لبات دوخت*همیشه بخنده!
مکثی کرد و آروم دستشو از کمرت برداشت و رو لبات کشید و در همین حین آروم زمزمه کرد:تو هیچ میدونی..*لباشو نزدیک لبات آورد*دلم واسه اینا چقد بی تابه؟
لبخندی همراه با بغضی که بروز دهنده دلتنگیت بود کرده و آروم زیر لب زمزمه کردی:فک کنم باید بهت برگردم!
با حیرت چشاشو از لبات گرفت و به چشات داد:یعنی این یه تائیده؟؟تو قبول میکنی واقعا؟
سری به عنوان آره تکون داده و لباتو آروم به لبای عشقت که چندین ماه ازش محروم بودی گذاشتی و به منظور رفع دل تنگیت بینتون شروع به بوسه طولانی،و آتشینتون کردی..
البته بعد گذشت چند ثانیه آقای هوانگ حکم بوسه رو به دستش گرفت و لباتو بین لباش به بازی گرفت و عمیق بوسیدنت:)
. . . The end
۱۷.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.