تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#هیونجین
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو یورآ؛
امروز پس از چندین ماه جدایت با دوست پسرت بلاخره تصمیم گرفته بودی که بری پارتی دوست صمیمیت لینو تو خوب میدونستی که لینو دوست صمیمی مشترکتونه و مطمئن بودی که هیونجین هم قراره حضور داشته باشه...
شاید این تولد یه بهونه خوبی برای دیدن عشقت که بخاطر مشغله کاریتون جدا شده بودین بود!
با صدای راننده تاکسی که رسیدنتو اعلام میکرد از فکرا خروج یابیده و با دادن کرایه تاکسی ازش پیاده شدی..
وارد مهمونی بزرگی که لینو تدارکشو دیده بود و میدونستی اون پسر بهترینارو انجام میده شدی و تنها کسی که برا اولین بار دیدی سونو بود..
علامت سونو(÷)
÷به به ببین کی اینجاست،کیم ا.ت؟
لبخندی از حرفش زده و به طرفش رفتی..
+پسر تو چرا روز به روز بزرگ و جذاب تر میشی؟
لبخند ملیحی تقدیمت کردو گفت:شاید چون دوست عزیزم کیم ا.ت شی جذابه!
متقابلا لبخندی بهش تحویل دادی و باهم وارد مهمونی شدین ثانیه ای نگذشت که لینو با دیدنت زود به سمتت امد و محکم به بغلت گرفت..
علامت لینو(×)
×دختر ترسیدم فک کردم نمیای؟
ازش جدا شده و با حیرت بهش زل زدی
+یا مگه ساعت ۹ شروع نمیشد؟
سونو و لینو همزمان از خنده پاره شدن که تو عصبی شدی و لب زدی:چه مرگتونه؟
×خانوم کیم ساعت ۱۰ شبه!
چشم غره ای به لینو کردی و اروم لب زدی:یه ساعت دیر کردم دیگه هیچی نیست!
×خب باشه باشه عصبی نشو..
خواستی چیزی بگی که با صدای که از پشتت امد متوقف شدی..
_سلام..
×اع..هیو..نجین؟
÷او سلام هیونگ
_سل..*چشمش به تو افتاد*
+لینو من میرم سرویس بهداشتی شما لذت ببرین!
_ا.ت..(آروم و با بغض)
تو با اینکه صداشو شنیده بودی ولی توجهی نداده و به سمت سرویس بهداشتی قدم برداشتی..
وارد سالن خلوت خونه شده و خودتو به زور به انتهاش رسونده و وارد دستشویی شدی!
خودتو به روشوی موجود داخل رسونده و آب سردو باز کردی..
+نه ا.ت خواهش میکنم خودتو جمع کن!اون دیگه نیستتت ما جدااا شدیم!من دیگه دوسش ندارم*با قطره اشکی که از چشات امد زود دستتو بلند کرده و پاکش کردی تا آرایشت خراب نشه و تو خوب میدونستی که اگه از اینجا نری قراره کلی گریه کنی و مهمونی رو برای همه زهرمار کنی*بای...د برم!
شیر آبو بستی و به سمت در خروجی سرویس رفته و ازش خارج شدی ولی با چیزی که دیدی سر جات میخکوب شده و با مات بهش خیره شدی...هیونجین بود که با چشاش قرمز و دستای لرزون منتظر تو بود!
+هیون..
_میشه حرف بزنیم بدون اینکه از هم فرار کنیم؟*بغض*
+ما دیگه حرفی بین..
_داریمممم*داد*
قطره اشکی که از چشاش امده بودو پاک کرد و نزدیکت شد که رفتی عقب..
#درخواستی
#هیونجین
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو یورآ؛
امروز پس از چندین ماه جدایت با دوست پسرت بلاخره تصمیم گرفته بودی که بری پارتی دوست صمیمیت لینو تو خوب میدونستی که لینو دوست صمیمی مشترکتونه و مطمئن بودی که هیونجین هم قراره حضور داشته باشه...
شاید این تولد یه بهونه خوبی برای دیدن عشقت که بخاطر مشغله کاریتون جدا شده بودین بود!
با صدای راننده تاکسی که رسیدنتو اعلام میکرد از فکرا خروج یابیده و با دادن کرایه تاکسی ازش پیاده شدی..
وارد مهمونی بزرگی که لینو تدارکشو دیده بود و میدونستی اون پسر بهترینارو انجام میده شدی و تنها کسی که برا اولین بار دیدی سونو بود..
علامت سونو(÷)
÷به به ببین کی اینجاست،کیم ا.ت؟
لبخندی از حرفش زده و به طرفش رفتی..
+پسر تو چرا روز به روز بزرگ و جذاب تر میشی؟
لبخند ملیحی تقدیمت کردو گفت:شاید چون دوست عزیزم کیم ا.ت شی جذابه!
متقابلا لبخندی بهش تحویل دادی و باهم وارد مهمونی شدین ثانیه ای نگذشت که لینو با دیدنت زود به سمتت امد و محکم به بغلت گرفت..
علامت لینو(×)
×دختر ترسیدم فک کردم نمیای؟
ازش جدا شده و با حیرت بهش زل زدی
+یا مگه ساعت ۹ شروع نمیشد؟
سونو و لینو همزمان از خنده پاره شدن که تو عصبی شدی و لب زدی:چه مرگتونه؟
×خانوم کیم ساعت ۱۰ شبه!
چشم غره ای به لینو کردی و اروم لب زدی:یه ساعت دیر کردم دیگه هیچی نیست!
×خب باشه باشه عصبی نشو..
خواستی چیزی بگی که با صدای که از پشتت امد متوقف شدی..
_سلام..
×اع..هیو..نجین؟
÷او سلام هیونگ
_سل..*چشمش به تو افتاد*
+لینو من میرم سرویس بهداشتی شما لذت ببرین!
_ا.ت..(آروم و با بغض)
تو با اینکه صداشو شنیده بودی ولی توجهی نداده و به سمت سرویس بهداشتی قدم برداشتی..
وارد سالن خلوت خونه شده و خودتو به زور به انتهاش رسونده و وارد دستشویی شدی!
خودتو به روشوی موجود داخل رسونده و آب سردو باز کردی..
+نه ا.ت خواهش میکنم خودتو جمع کن!اون دیگه نیستتت ما جدااا شدیم!من دیگه دوسش ندارم*با قطره اشکی که از چشات امد زود دستتو بلند کرده و پاکش کردی تا آرایشت خراب نشه و تو خوب میدونستی که اگه از اینجا نری قراره کلی گریه کنی و مهمونی رو برای همه زهرمار کنی*بای...د برم!
شیر آبو بستی و به سمت در خروجی سرویس رفته و ازش خارج شدی ولی با چیزی که دیدی سر جات میخکوب شده و با مات بهش خیره شدی...هیونجین بود که با چشاش قرمز و دستای لرزون منتظر تو بود!
+هیون..
_میشه حرف بزنیم بدون اینکه از هم فرار کنیم؟*بغض*
+ما دیگه حرفی بین..
_داریمممم*داد*
قطره اشکی که از چشاش امده بودو پاک کرد و نزدیکت شد که رفتی عقب..
۱۸.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.