عشق حاضر جواب من p135
درونه من غمگینه ... غمگین ... نذار تنها دلخوشیم بره! خدایا صدامو میشنوی ... میبینی منو ...
تنهام ... تنهای تنها نذار تنها تر از این شم ... بذار واسه یه بارم که شده بفهمم که رویا ها میتونن واقعی شن!
بذار باز حس کنم یکی تو دنیا خیلی دوستم داره ... تا یه بارم از ته دلم بخندم .....
با زانو رو زمین نشستمو به خطه پایانیه دریا خیره شدم ... با حسه اغوشه کسی با تعجب به چهره ی غمگینه لیسا
نگا کردم ... حسه حرف زدن نداشتم فقط سکوت کردم ... صدای موجه دریا بیشتر هواییم میکرد ... بازم با دستم همون اهنگ قبلیو
پلی کردمو تو اغوشه لیسا اروم چشامو بستم ... لیسا حرف نمیزد ... انگار اونم داشت به این اهنگ گوش میکرد ..
ولی مطمئنم حسی که من الآن دارمو اون نداره ... حسه خالی بودن ... حسی که باعث میشد حس کنم یه
مرده متحرکم ... فقط با چشای بسته به اهنگ گوش میکردم اهنگی که با صدا موج دریا توی گوشم میرقصید .
که یهویی یه چیزی محکم خورد تو سرم انگار دست لیسا بود
- خاک برسرت چرا داری اینجوری گریه میکنی
با بغض توی چشماش نگاه کردم و گفتم
چرا به جای دلداری داری منو میزنی
چشم غره ای رفت و گفت
- آیو حرفاشو باور نکن!
باز ادامه داد:
- اون این حرفا رو از روی ناراحتیش زد باور کن میایی وجود نداره!
با صدای ارومو خش دارم گفتم:
- جیمین هیچ وقت دوروغ نمیگه ... به حرفاش عمل میکنه! تو که بهتر از من میشناسیش!
با تکونه لیسا و صدای کلافه و شوخش به خودم اومدم:
- اه بس کن دیگه شده شبیه جنازه! دختر منو تو یه نقشه ای داشتیم یادت نیست؟
با بی حوصلگی گفتم:
- لیسا بیخیالش شو من حوصلشو ندارم!
با اخم مصنوعی گفت:
- ده! پامیشم میزنمتا چغندر! ما اصلا از اول بخاطر همین اومدیم اینجا! انقدر شیر برنج نباش دیگه!
اون جیمین یه چیز گفت تو چرا باور میکنی؟
فقط سکوت کردم که اینبار با التماس گفت:
- هستی دیگه مگه نه؟
از بغلش بیرون اومدمو به سختی بلند شدم ... خواستم به ویلا برگردم که صداشو از پشت شنیدم:
- جواب نمیدی تربچه؟
لبخنده بی جونی زدمو جواب دادم:
- باید فکر کنم!
از رو زمین بلند شدو خودشو مثل بز انداخت تو بغلم ...
- عاشقتم
- لیلی کتک میخوای بگو امتحانش مجانیه!
یکم حالم بهتر شده بود خدا رو شکر این میمون با هام بود حداقل یکم از دستش میخندیدم!
وارد ویلا که شدم سعی کردم به چهره ی بیخیالو سرد جمن نگاه نکنم ...
تنهام ... تنهای تنها نذار تنها تر از این شم ... بذار واسه یه بارم که شده بفهمم که رویا ها میتونن واقعی شن!
بذار باز حس کنم یکی تو دنیا خیلی دوستم داره ... تا یه بارم از ته دلم بخندم .....
با زانو رو زمین نشستمو به خطه پایانیه دریا خیره شدم ... با حسه اغوشه کسی با تعجب به چهره ی غمگینه لیسا
نگا کردم ... حسه حرف زدن نداشتم فقط سکوت کردم ... صدای موجه دریا بیشتر هواییم میکرد ... بازم با دستم همون اهنگ قبلیو
پلی کردمو تو اغوشه لیسا اروم چشامو بستم ... لیسا حرف نمیزد ... انگار اونم داشت به این اهنگ گوش میکرد ..
ولی مطمئنم حسی که من الآن دارمو اون نداره ... حسه خالی بودن ... حسی که باعث میشد حس کنم یه
مرده متحرکم ... فقط با چشای بسته به اهنگ گوش میکردم اهنگی که با صدا موج دریا توی گوشم میرقصید .
که یهویی یه چیزی محکم خورد تو سرم انگار دست لیسا بود
- خاک برسرت چرا داری اینجوری گریه میکنی
با بغض توی چشماش نگاه کردم و گفتم
چرا به جای دلداری داری منو میزنی
چشم غره ای رفت و گفت
- آیو حرفاشو باور نکن!
باز ادامه داد:
- اون این حرفا رو از روی ناراحتیش زد باور کن میایی وجود نداره!
با صدای ارومو خش دارم گفتم:
- جیمین هیچ وقت دوروغ نمیگه ... به حرفاش عمل میکنه! تو که بهتر از من میشناسیش!
با تکونه لیسا و صدای کلافه و شوخش به خودم اومدم:
- اه بس کن دیگه شده شبیه جنازه! دختر منو تو یه نقشه ای داشتیم یادت نیست؟
با بی حوصلگی گفتم:
- لیسا بیخیالش شو من حوصلشو ندارم!
با اخم مصنوعی گفت:
- ده! پامیشم میزنمتا چغندر! ما اصلا از اول بخاطر همین اومدیم اینجا! انقدر شیر برنج نباش دیگه!
اون جیمین یه چیز گفت تو چرا باور میکنی؟
فقط سکوت کردم که اینبار با التماس گفت:
- هستی دیگه مگه نه؟
از بغلش بیرون اومدمو به سختی بلند شدم ... خواستم به ویلا برگردم که صداشو از پشت شنیدم:
- جواب نمیدی تربچه؟
لبخنده بی جونی زدمو جواب دادم:
- باید فکر کنم!
از رو زمین بلند شدو خودشو مثل بز انداخت تو بغلم ...
- عاشقتم
- لیلی کتک میخوای بگو امتحانش مجانیه!
یکم حالم بهتر شده بود خدا رو شکر این میمون با هام بود حداقل یکم از دستش میخندیدم!
وارد ویلا که شدم سعی کردم به چهره ی بیخیالو سرد جمن نگاه نکنم ...
- ۲.۶k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط