عشق حاضر جواب من p137
جلو تر رفتم با دیدن میزه بزرگی که به کاناپه چسبیده بود اهی کشیدم ...
خواستم بکشمش اینور تا حداقل بتونم کنار جمن بشینم ولی چشمتون موشو تو جوب نبینه ... انقدر سنگین
بود که میتونستم صدای جابجا شدنه ستون فقراتمو بشنوم ... بیخیال اینور شدم ... به دسته های مبل نگاه کردم
نمیشد روش نشست ... به سمته پشتیه کاناپه نگاه کردم ... اووف آیو ... جوون هر کی دوست
داری یه درصدم فکر نکن که از اون جا بری! یه دقیقه خفه! به سمته پشته مبل رفتم ارتفاش زیاد بود سعی کردم
از روش دوال بشم تا صورته جمنو ببینم ... حالا میتونستم از اینجا از نزدیک ببینمش ... یه دفعه دستشو از رو چشش
برداشت ... یا خدا ... بیدار نشه؟ بدبخت میشم! ... اووف خدا رو شکر هنوزم خوابه ... عزیزم چقدر صورتش
معصومه تو خواب ... اخه من چجوری راضی شم یکی دیگه صاحبه تو شه ... بی اختیار یه قطره اشک از چشمم چکید
رو تیشرتش! گل تو سرم! ... خوبه نریخت رو صورتش! اگه بیدار میشد چه نوع خاکی میرختم تو سرم شاید خاک رس خوب بود ... از لیسا شنیدم که تب داشته ... نکنه هنوزم تب داره ...
نکنه تشنج کنه ... نکنه ... اه خفه شو یه مین! ... باید مطمئن بشم ... دستمو با اطمینان نزدیکش بردم ... ولی با
صورتش خیلی فاصله داشت ... یکم خودم کشیدم جلو ... بازم فاصله داشت ... یکم دیگه اومدم جلو ... طوری که دیگه
پاهام رو زمین نبود ... اینبار نزدیک تر شد به صورتش ولی بازم یکم فاصله داشت ... دوباره خودمو کشیدم جلو ...
که ... واا اای ابروم رفت تعادلم از دست دادم و ... الآن دقیقا روشم! جیمین با ترس تکونی خوردو وقتی منو تو اون حالت دید
با تعجب بهم خیره شد ... نه میتونستم حرف بزنم نه حتی قادر بودم حرکتی کنم ... چشمم به دسته ی مبل افتاد!
گل تو سرت آیو نمیتونستی بشینی روش ولی حداقل میتونستی از اون جا دستتو بذاری رو پیشونیه این
گلابی ...
- معنی اینکارا یعنی چی؟
به قیافه ی اخمالوی جمن خیره شدم ... سکوتم باعث شد خودش ادامه بده ...
- تو الآن روی من چیکار میکنی دقیقا؟
با اخم بهش نگاه کردمو مثل خودش گفتم:
- افتادم!
خواستم بلند شم که مانعم شد
- خودت با پای خودت اومدی نمیذارم بری!
خواستم بکشمش اینور تا حداقل بتونم کنار جمن بشینم ولی چشمتون موشو تو جوب نبینه ... انقدر سنگین
بود که میتونستم صدای جابجا شدنه ستون فقراتمو بشنوم ... بیخیال اینور شدم ... به دسته های مبل نگاه کردم
نمیشد روش نشست ... به سمته پشتیه کاناپه نگاه کردم ... اووف آیو ... جوون هر کی دوست
داری یه درصدم فکر نکن که از اون جا بری! یه دقیقه خفه! به سمته پشته مبل رفتم ارتفاش زیاد بود سعی کردم
از روش دوال بشم تا صورته جمنو ببینم ... حالا میتونستم از اینجا از نزدیک ببینمش ... یه دفعه دستشو از رو چشش
برداشت ... یا خدا ... بیدار نشه؟ بدبخت میشم! ... اووف خدا رو شکر هنوزم خوابه ... عزیزم چقدر صورتش
معصومه تو خواب ... اخه من چجوری راضی شم یکی دیگه صاحبه تو شه ... بی اختیار یه قطره اشک از چشمم چکید
رو تیشرتش! گل تو سرم! ... خوبه نریخت رو صورتش! اگه بیدار میشد چه نوع خاکی میرختم تو سرم شاید خاک رس خوب بود ... از لیسا شنیدم که تب داشته ... نکنه هنوزم تب داره ...
نکنه تشنج کنه ... نکنه ... اه خفه شو یه مین! ... باید مطمئن بشم ... دستمو با اطمینان نزدیکش بردم ... ولی با
صورتش خیلی فاصله داشت ... یکم خودم کشیدم جلو ... بازم فاصله داشت ... یکم دیگه اومدم جلو ... طوری که دیگه
پاهام رو زمین نبود ... اینبار نزدیک تر شد به صورتش ولی بازم یکم فاصله داشت ... دوباره خودمو کشیدم جلو ...
که ... واا اای ابروم رفت تعادلم از دست دادم و ... الآن دقیقا روشم! جیمین با ترس تکونی خوردو وقتی منو تو اون حالت دید
با تعجب بهم خیره شد ... نه میتونستم حرف بزنم نه حتی قادر بودم حرکتی کنم ... چشمم به دسته ی مبل افتاد!
گل تو سرت آیو نمیتونستی بشینی روش ولی حداقل میتونستی از اون جا دستتو بذاری رو پیشونیه این
گلابی ...
- معنی اینکارا یعنی چی؟
به قیافه ی اخمالوی جمن خیره شدم ... سکوتم باعث شد خودش ادامه بده ...
- تو الآن روی من چیکار میکنی دقیقا؟
با اخم بهش نگاه کردمو مثل خودش گفتم:
- افتادم!
خواستم بلند شم که مانعم شد
- خودت با پای خودت اومدی نمیذارم بری!
- ۲.۴k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط