پارت

پارت۲۶
ویو جونگکوک
امروز اعصابم واقعا بهم ریخته بود چون با تهیونگ دعوام شد چرا چون دیروز یوری به همراه گروهشون کنسرت داشتن و من و تهیونگ برای تشویق کردنش رفته بودیم و لباسی که یوری پوشیده بود خیلی باز بود و تهیونگ خیلی بد نگاهش میکرد و منم غیرتم بالا زد و با تهیونگ دعوام شد و از طرفی هم از دست یوری اعصبانی ام چون نباید اون لباس باز و می‌پوشید چون هم تهیونگ بد نگاهش میکرد و هم من بدم اومد و امروز قراره بیاد اینجا امیدوارم دعوامون نشه توی افکارم بودم که صدای در اومد فهمیدم که یوری رسیده رفتم و در و براش باز کردم که بغلم کرد
یوری:سلامممم اوپا
جونگکوک:به به امروز خیلی پرانرژی ای
یوری:نه بابا انرژی کجا بود انقدر خسته شدم که نگو ولی دیدن تو حالم و خوب میکنه
جونگکوک:بایدم خسته باشی دیشب کنسرت داشتی امروزم که کلی کار تو کمپانی داشتی بیا بشین تا برات چیزی بیارم بخوری
یوری:مرسی
و رفت نشست رو مبل و جونگکوک هم رفت تو اشپزخونه
یوری:راستی دیشب چطور بودم
جونگکوک:طبق معمول عالی بودی
یوری:واقعا..ااا صبر کن چرا انقدر بی حوصله و سردی چیزی شده
جونگکوک:نه
یوری:ولی اخه چهرت نشون میده که اعصابت خرابه چی شده
جونگکوک:یعنی واقعا نمیدونی
یوری:ها
جونگکوک:الان که بحث و باز‌کردی‌میگم چرا دیشب توی کنسرت اون لباس باز و پوشیده بودی
یوری:مشکل همینه اخه مگه من میخواستم بپوشمش مجبور بودم توکه بهتر میدونی وقتی کمپانی میگه باید انجام بدم بعدم من اصلا توی اون لباس راحت نبودم
جونگکوک:میدونی چند فن بوی تورو دیدن ها(داد)
یوری:سرمن داد نزن بعدم چیزه خاصی نیست که بخاطرش دعوا راه میندازی
جونگکوک:من بخاطر تو حتی با تهیونگ هم دعوا کردم بعد میگی چیزه خاصی نیست چرا انقدر سرخود کار انجام میدی ها(داد)
یوری:تو تو چطور میتونی همچین حرفی بزنی ها من اومدم پیشت تا حالم و خوب کنی تو بدتر میکنی مگه‌من چیکار کردم باشه قبول دیگه انجامش نمیدم ببخشید(بغض)
جونگکوک:ببخشم چی رو ببخشم دیگه اتفاق افتاده رفته ولی خب تو خواهر واقعیم نیستی حتی عضو واقعی از خانواده من هم نیستی پس نباید بخاطره تو ناراحت و عصبی بشم و با بهترین دوستم دعوا کنم
یوری:ج...جدی میگی اره(بغض)
جونگکوک:معلومه
یوری:اره اره حق باتوعه باشه بیشتر پیشت نمیمونم (بغض سگی)
و خیلی زود از اونجا خارج شد انقدر زود رفت که یادش رفت موبایلش و ببره و حتی سوار ماشینش بشه و با گریه تو خیابون راه می‌رفت که حواسش رفت سمت خیابون که دید
................
دیدگاه ها (۰)

پارت۲۷که دید نزدیکه ماشینی به‌دختربچه‌ای که وسط خیابونه بزنه...

پارت۲۸ویو تهیونگ بعد ۱۵مین رسیدیم و یوری و از امبولانس خارج ...

ماشین یوری

پارت۲۵*پرش زمانی به ۵سال بعد*ویو یوریالان ۷ ساله که من توی ک...

#invisiblelovePart_13جونگکوک: خوشگل کردیهائون: خوشگل بودم ، ...

سناریو وقتی دوتا منح.رف میان پیشتون

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط