خب نظرتون درباره این چیه که ببینیم ریکشنشون موقع تولدتون
خب نظرتون درباره این چیه که ببینیم ریکشنشون موقع تولدتون چیه؟؟
ران:تو منتظر بودی سورپرایزت کنه و جلوش جنگولک بازی در می اوردی اونم به چپش نمی گرفت. ساعت 9 شب شد و تو خیلی فشاری شدی چون فهمیدی نمی دونه. باهاش قهر کردی . بهت زنگ میزد ولی جواب نمی دادای .ریندو زنگ زد گفت ران حالش بده وقتی به اونجایی که ریندو گفت یهو چراغا روشن شد و سورپراااااااایز. وبعد ران بهت کلی مانگا هدیه داد.
ریندو:هیچ کدومتون یادش نبود تا اینکه سنجو به سانزو گفت سانزو هم به ران ران هم به ریندو . ریندو هم الکی گفت میدونستم .بعد برنامه ریختن تو کافه سورپرایزت کردن. ریندو بغلت کرد و دستشو برد تو سرت و نوازشت کرد. (خون دماغ) بهت یه توله سگ دوبرمن گنگ هدیه داد. خوش بحالت.
سانزو: بیدار شدی . رفتی پایین صبحانه بخوری. یهو سانزو از پشت چشماتو بست.
ا/ت: چته وحشی
سانزو: خفه شو و دنبالم بیا
سانزو چشاتو باز کرد و تو همه ی پادشاه های بونتن رو دیدی. همه رو یه جا .اونم تو یکی از کلاب های بونتن.
سانزو:تولدت مبااااااااااارک. به بونتن خوش اومدی
و بهت یه کولت صورتی هدیه داد.
کوکو:صبح کنارش رو تخت بیدار شدی و اول یه (استغفرالله) هدیه گرفتی. همونتور که برنامه ریخته بودیدید رفتین خونه اینوپی. در باز شد ولی کسی خونه نبود دور و برت رو نگاه کردی یهو برقا رفت.
ا/ت: کوکوووووو
هیچ صدایی از کوکو نشنیدی
ا/ت : جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
یهو برقا روشن شد و یه کیک تو صورتت فرود اومد. .........
کوکو شهید شد
راستی یه آیفون هم هدیه گرفتی
ران:تو منتظر بودی سورپرایزت کنه و جلوش جنگولک بازی در می اوردی اونم به چپش نمی گرفت. ساعت 9 شب شد و تو خیلی فشاری شدی چون فهمیدی نمی دونه. باهاش قهر کردی . بهت زنگ میزد ولی جواب نمی دادای .ریندو زنگ زد گفت ران حالش بده وقتی به اونجایی که ریندو گفت یهو چراغا روشن شد و سورپراااااااایز. وبعد ران بهت کلی مانگا هدیه داد.
ریندو:هیچ کدومتون یادش نبود تا اینکه سنجو به سانزو گفت سانزو هم به ران ران هم به ریندو . ریندو هم الکی گفت میدونستم .بعد برنامه ریختن تو کافه سورپرایزت کردن. ریندو بغلت کرد و دستشو برد تو سرت و نوازشت کرد. (خون دماغ) بهت یه توله سگ دوبرمن گنگ هدیه داد. خوش بحالت.
سانزو: بیدار شدی . رفتی پایین صبحانه بخوری. یهو سانزو از پشت چشماتو بست.
ا/ت: چته وحشی
سانزو: خفه شو و دنبالم بیا
سانزو چشاتو باز کرد و تو همه ی پادشاه های بونتن رو دیدی. همه رو یه جا .اونم تو یکی از کلاب های بونتن.
سانزو:تولدت مبااااااااااارک. به بونتن خوش اومدی
و بهت یه کولت صورتی هدیه داد.
کوکو:صبح کنارش رو تخت بیدار شدی و اول یه (استغفرالله) هدیه گرفتی. همونتور که برنامه ریخته بودیدید رفتین خونه اینوپی. در باز شد ولی کسی خونه نبود دور و برت رو نگاه کردی یهو برقا رفت.
ا/ت: کوکوووووو
هیچ صدایی از کوکو نشنیدی
ا/ت : جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
یهو برقا روشن شد و یه کیک تو صورتت فرود اومد. .........
کوکو شهید شد
راستی یه آیفون هم هدیه گرفتی
۲۸۲
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.