زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۴۱
هیونگ
نشسته بود پشت میزش و درگیر برنامه ریزی برای همون پروژه ی چک آپ ;کارمندها بود که بکهیون با دو تا لیوان قهوه ی سرد وارد و باعث لبخند پزشک جوان شد.
حسابی سرت شلوغ شده دکتر!
تهیونگ درحالیکه بابت دریافت قهوه تشکر میکرد آهی کشید : آره ؛ برای خودم دردسر تراشیدم و الآن توش
موندم !
ولی همچین ناراحت بنظر نمیای ها!
بکهیون با زیرکی گفت و تهیونگ خندید : ناراضی نیستم؛ فقط از کارهای دفتری سر در نمی آرم!
خب بده جینری انجام بده ؛ کار تو طبابته!
نبابا ؛ جینری که نوکر من نیست!
بکهیون پوکر شد : شغل جینری منشی گریه شغلشه !
نوکری نیست !
تهیونگ چند تا پلک متفکر زد و بعد از چند لحظه خیره
موندن به هیونگش گفت : هیونگ
هوم ؟
هوم ؟
بکهیون هورت بلندی از قهوهش کشید و منتظر نگاهش
کرد.
تهیونگ کمی من و من کرد و گفت: احيانا ... تو مطمئنی که سومین حافظه شو از دست داده ؟
چشمهای بکهیون درشت شد سومین حافظه شو از دست
داده؟؟؟!
چشمهای تهیونگ هم گرد شد. جوری که بکهیون مطمئن پرسید برای یک لحظه حس کرد تمام اتفاقات زندگیش تا الآن خواب بوده و حالا از خواب پریده !
گیج گفت : منو ...یادش -
بکهیون نوچی کرد: آهان ! تو رو یادش نمی آد ! کلا حافظه شو از دست نداده که ترسیدم
و هوفی کشید. هر دو مرد انگار یک شوک رو از سر گذرونده بودند ! اونهم بخاطر سوءتفاهم دو طرفه!
همون! تو مطمئنی ؟
بکهیون اخمی کرد ازش تست راستی آزمایی نگرفتم
سو ! این چه سوالیه ؟
یعنی ممکنه صرفا تظاهر کرده باشه که منو یادش
نمی آد ؟
پارت ۱۴۱
هیونگ
نشسته بود پشت میزش و درگیر برنامه ریزی برای همون پروژه ی چک آپ ;کارمندها بود که بکهیون با دو تا لیوان قهوه ی سرد وارد و باعث لبخند پزشک جوان شد.
حسابی سرت شلوغ شده دکتر!
تهیونگ درحالیکه بابت دریافت قهوه تشکر میکرد آهی کشید : آره ؛ برای خودم دردسر تراشیدم و الآن توش
موندم !
ولی همچین ناراحت بنظر نمیای ها!
بکهیون با زیرکی گفت و تهیونگ خندید : ناراضی نیستم؛ فقط از کارهای دفتری سر در نمی آرم!
خب بده جینری انجام بده ؛ کار تو طبابته!
نبابا ؛ جینری که نوکر من نیست!
بکهیون پوکر شد : شغل جینری منشی گریه شغلشه !
نوکری نیست !
تهیونگ چند تا پلک متفکر زد و بعد از چند لحظه خیره
موندن به هیونگش گفت : هیونگ
هوم ؟
هوم ؟
بکهیون هورت بلندی از قهوهش کشید و منتظر نگاهش
کرد.
تهیونگ کمی من و من کرد و گفت: احيانا ... تو مطمئنی که سومین حافظه شو از دست داده ؟
چشمهای بکهیون درشت شد سومین حافظه شو از دست
داده؟؟؟!
چشمهای تهیونگ هم گرد شد. جوری که بکهیون مطمئن پرسید برای یک لحظه حس کرد تمام اتفاقات زندگیش تا الآن خواب بوده و حالا از خواب پریده !
گیج گفت : منو ...یادش -
بکهیون نوچی کرد: آهان ! تو رو یادش نمی آد ! کلا حافظه شو از دست نداده که ترسیدم
و هوفی کشید. هر دو مرد انگار یک شوک رو از سر گذرونده بودند ! اونهم بخاطر سوءتفاهم دو طرفه!
همون! تو مطمئنی ؟
بکهیون اخمی کرد ازش تست راستی آزمایی نگرفتم
سو ! این چه سوالیه ؟
یعنی ممکنه صرفا تظاهر کرده باشه که منو یادش
نمی آد ؟
- ۳.۰k
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط