زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۱۰۷
و اونجا بود که یادشون افتاد یه نفر دیگه هم بوده و کلا فراموشش !کردند !تهیونگ نگاهش رو داد سمت سایمون که دست به سینه ایستاده بود و نگاهشون میکرد . عجیب بود که تا حالا چیزی نگفته . حداقل توقع داشت یه جملهی تهدیدآمیز مبنی بر ; تو اینجا چه غلطی میکنی؟! ; بگه اما تمام مدت ساکت بود و وقتی چشم تو چشم شدند اخمی کرد و رو برگردوند.
بکهیون هم حالا جو بینشون رو نگاه میکرد و گیج گفت با سومین ... اومدی ؟
تهیونگ تلخ خندید. اونقدر تلخ که برای یک لحظه گلوش
خشک شد. چه رویای شیرینی با سومین میاومدند دنبال بکهیون . با سومینی که مال خودش بود. با سومینی که دوستش داشت
سرش رو به اطراف تکون داد: نه. اون منو نمیشناسه !
برخلاف تصورش بکهیون تعجب نکرد . هوفی کشید و بهر حال گفت : سومینا ... تهیونگ رو که میشناسی ؟
سومین پوزخندی زد و جلوتر اومد . نیم نگاهی به پزشک جوان انداخت و گفت: مگه میشه جراح پاکدستی رو که
از تبهکاری مثل سایمون بیزاره نشناسم اوپا ؟
بکهیون گیج اخم کرد . تهیونگ لبهاشو روی هم فشار داد و نفس عمیقی کشید . اعتقادش هنوز هم تغییر نکرده بود اما اینکه بخواد سومین رو تحقیر کنه توی برنامهش نبود . بابتش شرمنده بود و همونطور که صورت خوشگل لعنتیش رو نگاه میکرد از ذهنش عبور کرد که &;چرا وقتی بکهیون، سومین صداش زد پاره ش نکرد؟
(*)•
وقتی بکهیون پیشنهاد داده بود که با هم غذا بخورن تهیونگ حتی برای قبول کردنش فکر هم نکرده بود. در کمال تعجب سومين فقط اخم تحویل داده بود و حرفی نزده بود. تهیونگ توقع داشت چیزی مثل ;یا جای من
اینجاست یا جای این عوضی بشنوه اما دختر روبروش
انگار اهل بچه بازی نبود !
حالا هر سه پشت یک میز نشسته بودند ، توی یه رستوران لوکس و نگاه ها همه خیره به منو بود
واقعا غذاهای هواپیما به هیچ جای آدم نمیرسه. مثل چی خوردم و هنوزم گرسنمه !
بکهیون خیره به منو گفت و تام و جری دو سمت میز بهش
لبخند زدند .
که هر چی دوست داری سفارش بده اوپا به حساب
من !
بکهیون لبخند شیرینی بهش زد: آیگویا ! سومینی چقدر
بزرگ شده !
و موهاشو بهم ریخت سومین اخم کرد : ياااا !
و درگیر درست کردن موهاش شد . چند دقیقه ی بعد دوباره در سکوت گذشت و بالآخره بکهیون دوباره سکوت شکست : من انتخابمو .کردم میرم سرویس بهداشتی
رو
تا شما انتخاب می کنین هوم ؟
هر دو سر تکون دادند و مرد بزرگتر رفت.
با رفتنش ناخودآگاه زن و مرد روبروی هم بهم خیره شدند.
تهیونگ گفت : سومینا-
پارت ۱۰۷
و اونجا بود که یادشون افتاد یه نفر دیگه هم بوده و کلا فراموشش !کردند !تهیونگ نگاهش رو داد سمت سایمون که دست به سینه ایستاده بود و نگاهشون میکرد . عجیب بود که تا حالا چیزی نگفته . حداقل توقع داشت یه جملهی تهدیدآمیز مبنی بر ; تو اینجا چه غلطی میکنی؟! ; بگه اما تمام مدت ساکت بود و وقتی چشم تو چشم شدند اخمی کرد و رو برگردوند.
بکهیون هم حالا جو بینشون رو نگاه میکرد و گیج گفت با سومین ... اومدی ؟
تهیونگ تلخ خندید. اونقدر تلخ که برای یک لحظه گلوش
خشک شد. چه رویای شیرینی با سومین میاومدند دنبال بکهیون . با سومینی که مال خودش بود. با سومینی که دوستش داشت
سرش رو به اطراف تکون داد: نه. اون منو نمیشناسه !
برخلاف تصورش بکهیون تعجب نکرد . هوفی کشید و بهر حال گفت : سومینا ... تهیونگ رو که میشناسی ؟
سومین پوزخندی زد و جلوتر اومد . نیم نگاهی به پزشک جوان انداخت و گفت: مگه میشه جراح پاکدستی رو که
از تبهکاری مثل سایمون بیزاره نشناسم اوپا ؟
بکهیون گیج اخم کرد . تهیونگ لبهاشو روی هم فشار داد و نفس عمیقی کشید . اعتقادش هنوز هم تغییر نکرده بود اما اینکه بخواد سومین رو تحقیر کنه توی برنامهش نبود . بابتش شرمنده بود و همونطور که صورت خوشگل لعنتیش رو نگاه میکرد از ذهنش عبور کرد که &;چرا وقتی بکهیون، سومین صداش زد پاره ش نکرد؟
(*)•
وقتی بکهیون پیشنهاد داده بود که با هم غذا بخورن تهیونگ حتی برای قبول کردنش فکر هم نکرده بود. در کمال تعجب سومين فقط اخم تحویل داده بود و حرفی نزده بود. تهیونگ توقع داشت چیزی مثل ;یا جای من
اینجاست یا جای این عوضی بشنوه اما دختر روبروش
انگار اهل بچه بازی نبود !
حالا هر سه پشت یک میز نشسته بودند ، توی یه رستوران لوکس و نگاه ها همه خیره به منو بود
واقعا غذاهای هواپیما به هیچ جای آدم نمیرسه. مثل چی خوردم و هنوزم گرسنمه !
بکهیون خیره به منو گفت و تام و جری دو سمت میز بهش
لبخند زدند .
که هر چی دوست داری سفارش بده اوپا به حساب
من !
بکهیون لبخند شیرینی بهش زد: آیگویا ! سومینی چقدر
بزرگ شده !
و موهاشو بهم ریخت سومین اخم کرد : ياااا !
و درگیر درست کردن موهاش شد . چند دقیقه ی بعد دوباره در سکوت گذشت و بالآخره بکهیون دوباره سکوت شکست : من انتخابمو .کردم میرم سرویس بهداشتی
رو
تا شما انتخاب می کنین هوم ؟
هر دو سر تکون دادند و مرد بزرگتر رفت.
با رفتنش ناخودآگاه زن و مرد روبروی هم بهم خیره شدند.
تهیونگ گفت : سومینا-
- ۲.۷k
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط