✨[ بازی با عشق / play with love ]✨
✨[ #بازی_با_عشق / #play_with_love ]✨
#پارت_۱
میرا ویو*
تو خونه نشسته بودم
داشتم تلویزون میدیدم ک دیدم بابا بهم زنگ زد
با بی حوصلگی تلفنو ج دادم
میرا: بله
بابا: امشب اماده باش شاید یکی اومد بردت
میرا: چ.. چی؟
بابا: دیگ بیشتر زر نزن حوصلتو ندارم
بعد تلفنو قطع کرد
دوباره میخاست قمار کنه حتما
اخرین باری ک قمار کرد من مجبور شدم ی شب رو با ی ادمه هرزه بخابم...
ساعت هفت شب بود و هوا تاریک شده بود
چند سال پیش پدرم خاهرمو سره شرط بندیه قمار ب یکی داد و چندسال بعدش خبر مرگ خاهرم رسید.... از اون سال حالم خیلی خراب شد
مادرمم بخاطر غم زیاد دق کرد و مردش
دلم میخاست ی زندگیه قشنگ داشته باشم
با ی مرده ایده ال و خوب
مردی ک همیشه کنارم باشه...
ولی همه ی اینا ی رویاس... ی ارزو.. ک هیچوقت براورده نمیشه
بردارمم برای اینک گند کاری های پدرمو جم کنه داره سخت کار میکنه و بعضی شب ها اصلا خونه نمیاد
تصمیم گرفتم براش غذا درست کنم و ببرم ب محل کارش
رفتم و کیمچی درست کردم و تو ی ظرف در بسته گذاشتم و لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون
رسیدم ب محل کارش
وارد شدم
دیدم حسابی سرش شلوغه
اروم صداش کردم
برگشت سمت من
میرا: جیونگ برات غذا اوردم
با لبخند اومد کنارم
جیونگ: ممنون خیلی گشنه بودم
میرا: زود بخور وگرنه سرد میشه
جیونگ: باش
میرا: امشب میای خونه؟
جیونگ ظرف غذا رو واز کرد و شروع ب خردن کرد
جیونگ: نمیدونم اگ کارم تموم شه میام... این قرض بابا یک میلیون وون هستش
میرا: عاو... مث همیشه...
جیونگ: ناراحت نباش میرا... قول میدم همین روزا باهم بریم ی جایی ک هیچکس پیدامون نکنه و خدمون دوتا ی زندگیه خوب بسازیم... تو ازدواج میکنی و ی زندگی خوب میسازی. منم همینطور.. نمیزارم بلایی ک سره جینا اومد سره توام بیاد
جینا خاهرم بودش... همونی ک مردش
میرا: جیونگ... اگر من خدمو ب یکی بفروشم و بتونیم پول قرض های بابا رو بدیم و راحت شیم چی؟
جیونگ: میرا دیگ این حرفو نزن. تو حق ندری اینکارو بکنی. هنوز اونقدی بدبخت نشدم ک بزارم ت خدتو بفروشی. گفتم ک... درستش میکنم
میرا: باش... من میرم خونه... سعی کن شب بیای خونه و استراحت کنی
جیونگ: باش... بابت غذا ممنون
سرمو ب علامت خواهش میکنم تکون دادم و از اونجا دور شدم
رسیدم خونه
دیدم ی ماشین مدل بالا دمه خونس
وارد خونه شدم و دیدم چندتا ادم بابامو ب صندلی بستن و دارن کتکش میزنن
با اینک بابام زیاد بهم خبی نکرده بود ولی دلم سوخت
میرا: ولش کنید...
ی مرد از اتاق من اومد بیرون
قده بلند و کشیده ای داشت و ی ماسک سیاه داشت
+خب خب... شما کی باشید؟
میرا: من.. من دخترشم... بزارید بره
+ن دیگ نشد... این اقا سره قمار باخته... بد هم باخته... و این سریع قرار شد من شرطو بزارم.
دهن بابامو با چسب بسته بودن
سرشو ب علامت فرارکن تکون میداد ولی اهمیت ندادم
به چشاش نگاه کردم و با نا امیدیه زیاد گفتم:
میرا: این دفه دیگ چرا اینجوری کردی بابا
سرشو انداخت پایین
میرا: خستم کردی. جینا رو کشتی بس نبود؟ کاری کردی جیونگ شبا تا صبح کار کنه بس نبود؟
نگاه ب اون مرده کردم
میرا: شرطط چیه؟
+راستیتش اول میخاستم یکی از اعضای بدن پدرتو قط کنم ولی الن ی چیز بهتر چشممو گرفته.
سیگارشو روشن کرد و ماسکشو در اورد
ی لحظه محوش شدم ولی بعد ب خدم اومدم
+میدونی من کیم؟
میرا: ن.. نمیدونم
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
#پارت_۱
میرا ویو*
تو خونه نشسته بودم
داشتم تلویزون میدیدم ک دیدم بابا بهم زنگ زد
با بی حوصلگی تلفنو ج دادم
میرا: بله
بابا: امشب اماده باش شاید یکی اومد بردت
میرا: چ.. چی؟
بابا: دیگ بیشتر زر نزن حوصلتو ندارم
بعد تلفنو قطع کرد
دوباره میخاست قمار کنه حتما
اخرین باری ک قمار کرد من مجبور شدم ی شب رو با ی ادمه هرزه بخابم...
ساعت هفت شب بود و هوا تاریک شده بود
چند سال پیش پدرم خاهرمو سره شرط بندیه قمار ب یکی داد و چندسال بعدش خبر مرگ خاهرم رسید.... از اون سال حالم خیلی خراب شد
مادرمم بخاطر غم زیاد دق کرد و مردش
دلم میخاست ی زندگیه قشنگ داشته باشم
با ی مرده ایده ال و خوب
مردی ک همیشه کنارم باشه...
ولی همه ی اینا ی رویاس... ی ارزو.. ک هیچوقت براورده نمیشه
بردارمم برای اینک گند کاری های پدرمو جم کنه داره سخت کار میکنه و بعضی شب ها اصلا خونه نمیاد
تصمیم گرفتم براش غذا درست کنم و ببرم ب محل کارش
رفتم و کیمچی درست کردم و تو ی ظرف در بسته گذاشتم و لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون
رسیدم ب محل کارش
وارد شدم
دیدم حسابی سرش شلوغه
اروم صداش کردم
برگشت سمت من
میرا: جیونگ برات غذا اوردم
با لبخند اومد کنارم
جیونگ: ممنون خیلی گشنه بودم
میرا: زود بخور وگرنه سرد میشه
جیونگ: باش
میرا: امشب میای خونه؟
جیونگ ظرف غذا رو واز کرد و شروع ب خردن کرد
جیونگ: نمیدونم اگ کارم تموم شه میام... این قرض بابا یک میلیون وون هستش
میرا: عاو... مث همیشه...
جیونگ: ناراحت نباش میرا... قول میدم همین روزا باهم بریم ی جایی ک هیچکس پیدامون نکنه و خدمون دوتا ی زندگیه خوب بسازیم... تو ازدواج میکنی و ی زندگی خوب میسازی. منم همینطور.. نمیزارم بلایی ک سره جینا اومد سره توام بیاد
جینا خاهرم بودش... همونی ک مردش
میرا: جیونگ... اگر من خدمو ب یکی بفروشم و بتونیم پول قرض های بابا رو بدیم و راحت شیم چی؟
جیونگ: میرا دیگ این حرفو نزن. تو حق ندری اینکارو بکنی. هنوز اونقدی بدبخت نشدم ک بزارم ت خدتو بفروشی. گفتم ک... درستش میکنم
میرا: باش... من میرم خونه... سعی کن شب بیای خونه و استراحت کنی
جیونگ: باش... بابت غذا ممنون
سرمو ب علامت خواهش میکنم تکون دادم و از اونجا دور شدم
رسیدم خونه
دیدم ی ماشین مدل بالا دمه خونس
وارد خونه شدم و دیدم چندتا ادم بابامو ب صندلی بستن و دارن کتکش میزنن
با اینک بابام زیاد بهم خبی نکرده بود ولی دلم سوخت
میرا: ولش کنید...
ی مرد از اتاق من اومد بیرون
قده بلند و کشیده ای داشت و ی ماسک سیاه داشت
+خب خب... شما کی باشید؟
میرا: من.. من دخترشم... بزارید بره
+ن دیگ نشد... این اقا سره قمار باخته... بد هم باخته... و این سریع قرار شد من شرطو بزارم.
دهن بابامو با چسب بسته بودن
سرشو ب علامت فرارکن تکون میداد ولی اهمیت ندادم
به چشاش نگاه کردم و با نا امیدیه زیاد گفتم:
میرا: این دفه دیگ چرا اینجوری کردی بابا
سرشو انداخت پایین
میرا: خستم کردی. جینا رو کشتی بس نبود؟ کاری کردی جیونگ شبا تا صبح کار کنه بس نبود؟
نگاه ب اون مرده کردم
میرا: شرطط چیه؟
+راستیتش اول میخاستم یکی از اعضای بدن پدرتو قط کنم ولی الن ی چیز بهتر چشممو گرفته.
سیگارشو روشن کرد و ماسکشو در اورد
ی لحظه محوش شدم ولی بعد ب خدم اومدم
+میدونی من کیم؟
میرا: ن.. نمیدونم
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۸.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.