خیابانعشق lovestreet پارت

#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_23
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌•┈┈┈┈°.𔘓.°┈┈┈┈•
‌‌‌
دو هفته بعد*
ویو میرا:
روز به روز داشت عشقم نسبت به تهیونگ بیشتر می‌شد و احساس میکنم اون هم مثل من بود.
رابطه من با تهیونگ باعث شکر آب شدن رابطه جونگکوک با تهیونگ شده بود و دیگه مثل قدیم رفاقت نمیکردن.
‌‌‌‌
دو روز بود که تهیونگ از بیمارستان مرخص شده بود و میتونست خونه بمونه.
البته به شرط مصرف کردن به موقع قرص ها و سرم ها.
‌‌
البته که تو اینترنت خبر مریضی تهیونگ پیچیده بود و من دیگه نمیتونستم مثل قبل زندگی کنم.

امروز قرار بود با تهیونگ بریم بیرون و منم برای بیرون رفتم آماده شدم.
لباس ساده ای پوشیدم و رفتم طبقه پایین که دیدم زنگ در خورد .
بدون برداشتن آیفون در رو باز کردم تا تهیونگ بیاد بالا.
زنگ در رو زد و منم متعجب شدم که چرا از کلید استفاده نکرده .
‌‌
همونجور که درو باز میکردم گفتم: کلیدت رو دوباره یادت رفته؟
اما با خانومی که دیدم خشکم زد.
خانم: اینجا منزل کیم تهیونگ؟
_ بله بفرمایید
خانم: باهاشون کار داشتم.
_ حتما ولی همینجوری نمیتونم بذارم بیاین داخل بخاطر ..
خانم: یعنی دارید به من الان توهین میکنید؟با چه جراتی چقدر حقیر
_ببخشید؟
خانم: خدمتکاری؟یبار دیگه از این صحبت ها بکن تا بدم اخراجت کنن
_یعنی چی فقط دارم میگم امن نیست
خانم: بنظر میاد هنوز نفهمیدی من یکی از نزدیک های کیم تهیونگ هستم.
_بیاید داخل تا من تهیونگ هماهنگ کنم
‌‌
اون زن اومد و نشست داخل هال.
منم سریع پیام دادم به تهیونگ .
[صفحه چت تهیونگ و میرا]
میرا: تهیونگ کجایی؟
تهیونگ: دارم میام تو راهم
میرا: زود بیا یه خانومی اومده میگه از نزدیک هاته
تهیونگ: اسمش چیه؟
میرا: نمیدونم نپرسیدم
تهیونگ: باشه وایسا میرسم
‌ ‌
از گوشی اومدم بیرون و دیدم زنه همونطوری نشسته.
‌‌
رفتم رو مبل و نشستم که دیدم زنگ خورد.
تهیونگ اومد.
در رو باز کردم که گونم بوس کرد و اومد داخل‌.
با دیدن اون زن شوکه شد و رفت نشست.
‌‌
تهیونگ: سلام خانوم
زن: قبلا مادر صدام میکردی..
تهیونگ: اون برای وقتی بود که فکر میکردم هرکسی بدنیات بیاره مادره
زن: هیچ عوض نشدی . تنها ایرادی که داری اینه که نمیدونی چطوری باید با کسی حرف بزنی که به دنیات آورده
تهیونگ: درسته. و شماهم طبق معمول خودتون رو بی ایراد می‌بینید.
زن: این خدمتکار حقیر رو اخراج کن ازش خوشم نمیاد
* با من بود؟ *
_ خانوم حرف دهنتون رو بفهمید من هرکسی نیستم که باهام اینجوری حرف می‌زنید من نه خدمتکارم نه چیزی
تهیونگ: اون دوست دختر منه ، نمیتونی باهاش اینجوری حرف بزنی
زن: معلوم نیست چه سهر و جادویی تورو کرده که عاشقش شدی
‌‌_________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
دیدگاه ها (۰)

#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_24 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌...

✨[ #بازی_با_عشق / #play_with_love ]✨‌#پارت_۱میرا ویو*تو خون...

#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_22 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌...

#خیابان_عشق / #love_street / #پارت_21 ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌...

پارت ۱۳ویو نامجون:سریع رفتم بیرون و دیدم مردم دور یه نفر علق...

بیب من برمیگردمپارت : 54گوشیمو خاموش کردم و دستمو بالا بردم ...

اسلاید اول و دوم و سوم استایل و مدل مو و عکس اسوری هاش و لبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط