my bad boy part 3
ا/ت ویو:
وارد مدرسه شدم
همه لباسای مختلفی پوشیده بودنو داشتن اولین لحظاتشونو توی سال جدید ثبت میکردن
خیلی مسخرس که انتقالی بگیری اونم سال اخر
از همه دوستات جدا شی اونم فقط به خاطر کار خانوادت!
رفتم و کناری روی صندلی نشستم
هنوز تا شروع کلاسا ۳۰ دقیقه مونده بود
یکهو انگار که اهنگی پخش شه
دوتا ماشین دور زندن و توی مدرسه توی حیاط پارک کردن
دو نفر پیاده شدن
دوتا پسر
یکی از یکی جذاب تر
همه ی دخترا داشتن غش میکردن و خب من؟
خیلی پوکر بهشون نگاه میکردم
بوی دردسر میدادنو من ترجیح میدم از دردسر دوری کنم!
پس به سمت کلاس راه افتادم
زنگ خورد
یکی از اون پسرا توی کلاس ما بود و خب
اونطوری که بچه ها صداش میزدن
اسم جونگ کوک بود ...جئون جونگ کوک..
فامیلش خیلی اشناست و ...حتی فامیلشم بوی دردسر میده!
اومد و میز پشتیه من نشست
اوه نه...نه نه نه نه ...نه از روز اول!
استاد اومد داخل
لطفا لفطااا نگو خودمو معرفی کنمم لطفااا
(علامت استاد¥)
¥سلام بچه ها!
اولین روز از اخرین سال تحصیلیتون به عنوان دانش اموز امیدوارم تا الان بهتون خوش گذشته باشه!
همونطور که خیلیاتون میدونین
یه دانش اموز انتقالی داریم!
پارک ا/ت
لطفا خودتو معرفی کن
بلند شدمو خودمو معرفی کردم
_سلام...من کیم ا/ت هستم تازه انتقالی گرفتمو خب...امیدوارم هوامو داشته باشید
*زمزمه هایی میومد..بعضی از پسرا از قیافم تعریف میکردنو بعضی از دخترا حسادت..بعضیا میگفتن چقدر زشتمو قضاوت های دیگه
فقط یه نفر بود که پشت سرم نشسته بود
با دستش ضرب گرفته بودو
از کلاه هودیم گرفتم و یهو با ضرب زیادی به سمت نیمکت خودش کشیدم
از روی میز نیمکت سر خوردمو افتادم روی جونگ کوک
+اوه خیلی ذوق داری از اینکه منو دیدی نه؟؟که یه دفعه اینطوری خودتو انداختی پیشم!
_و..ولی تو...
+ولی تو نداره بیب!
این تازه شروعشه!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
وارد مدرسه شدم
همه لباسای مختلفی پوشیده بودنو داشتن اولین لحظاتشونو توی سال جدید ثبت میکردن
خیلی مسخرس که انتقالی بگیری اونم سال اخر
از همه دوستات جدا شی اونم فقط به خاطر کار خانوادت!
رفتم و کناری روی صندلی نشستم
هنوز تا شروع کلاسا ۳۰ دقیقه مونده بود
یکهو انگار که اهنگی پخش شه
دوتا ماشین دور زندن و توی مدرسه توی حیاط پارک کردن
دو نفر پیاده شدن
دوتا پسر
یکی از یکی جذاب تر
همه ی دخترا داشتن غش میکردن و خب من؟
خیلی پوکر بهشون نگاه میکردم
بوی دردسر میدادنو من ترجیح میدم از دردسر دوری کنم!
پس به سمت کلاس راه افتادم
زنگ خورد
یکی از اون پسرا توی کلاس ما بود و خب
اونطوری که بچه ها صداش میزدن
اسم جونگ کوک بود ...جئون جونگ کوک..
فامیلش خیلی اشناست و ...حتی فامیلشم بوی دردسر میده!
اومد و میز پشتیه من نشست
اوه نه...نه نه نه نه ...نه از روز اول!
استاد اومد داخل
لطفا لفطااا نگو خودمو معرفی کنمم لطفااا
(علامت استاد¥)
¥سلام بچه ها!
اولین روز از اخرین سال تحصیلیتون به عنوان دانش اموز امیدوارم تا الان بهتون خوش گذشته باشه!
همونطور که خیلیاتون میدونین
یه دانش اموز انتقالی داریم!
پارک ا/ت
لطفا خودتو معرفی کن
بلند شدمو خودمو معرفی کردم
_سلام...من کیم ا/ت هستم تازه انتقالی گرفتمو خب...امیدوارم هوامو داشته باشید
*زمزمه هایی میومد..بعضی از پسرا از قیافم تعریف میکردنو بعضی از دخترا حسادت..بعضیا میگفتن چقدر زشتمو قضاوت های دیگه
فقط یه نفر بود که پشت سرم نشسته بود
با دستش ضرب گرفته بودو
از کلاه هودیم گرفتم و یهو با ضرب زیادی به سمت نیمکت خودش کشیدم
از روی میز نیمکت سر خوردمو افتادم روی جونگ کوک
+اوه خیلی ذوق داری از اینکه منو دیدی نه؟؟که یه دفعه اینطوری خودتو انداختی پیشم!
_و..ولی تو...
+ولی تو نداره بیب!
این تازه شروعشه!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
۶.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.