my bad boy part 4
ا/ت ویو:
سریع بلند شدم
هول کرده بودم
اینهمه تلاش کرده بودم باهاش هیچ حرفی نزنم و الان این وضعیت پیش اومده بود!
مار از پونه بدش میاد در لونشم سبز میشه!!!
دستمو گرفت و نذاشت بلند شم
به جاش منو به سمت صندلیه کنار خودش انداختو کیفمم گذاشت روی میز
+بهتره همینجا بشینی!
حوصله ندارم از همین الان برات دردسر درست کنم!!!
_ب..باشه...
*همه ی دخترا با حسادت بهم نگاه میکردن...وای نه....
اون زنگ گذشتو تموم شد
زنگ تفریح شدو خواستم به حیاط برم
ولی وای!
چسبیدم به صندلی!
هرچی خودمو میکشیدم فایده ای نداشت!
تنها راهش دروردن شلوارم بود!
نه عمرا!من همچین کاری نمیکنم!
مخصوصا جلوی اینهمه ادم که فقط منتظر ضایع شدنمن!
بعد از مدتی جونگ کوک وارد کلاس شد
+چیشده ا/ت؟؟
نمیتونی بلند شی؟؟؟
*خنده
بزار کمکت کنمم!
دستمو گرفت و کشید
هرچقدر سعی میکردم خودمو از دستش خلاص کنم فایده ای نداشت
تا اینکه اتفاقی که نباید افتاد
از صندلی کنده شدم
ولی تیکه ای از شلوارم موند
هودیمو تا جای ممکن پایین کشیدم
بغض کرده بودم و کلاهمو روی چشام کشیدم و به سمت دستشویی دویدم
تا زنگ اخر اونجا بودم و وقتی که اومدم بیرون
تقریبا مطمئن بودم هیچکسی توی مدرسه نیس...
ولی...اصمینان نسبی کافی نیست....
کیم تهیونگ!
به میز دستشویی تکیه داده بودو با پوزخندی منو نگاه میکرد...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
سریع بلند شدم
هول کرده بودم
اینهمه تلاش کرده بودم باهاش هیچ حرفی نزنم و الان این وضعیت پیش اومده بود!
مار از پونه بدش میاد در لونشم سبز میشه!!!
دستمو گرفت و نذاشت بلند شم
به جاش منو به سمت صندلیه کنار خودش انداختو کیفمم گذاشت روی میز
+بهتره همینجا بشینی!
حوصله ندارم از همین الان برات دردسر درست کنم!!!
_ب..باشه...
*همه ی دخترا با حسادت بهم نگاه میکردن...وای نه....
اون زنگ گذشتو تموم شد
زنگ تفریح شدو خواستم به حیاط برم
ولی وای!
چسبیدم به صندلی!
هرچی خودمو میکشیدم فایده ای نداشت!
تنها راهش دروردن شلوارم بود!
نه عمرا!من همچین کاری نمیکنم!
مخصوصا جلوی اینهمه ادم که فقط منتظر ضایع شدنمن!
بعد از مدتی جونگ کوک وارد کلاس شد
+چیشده ا/ت؟؟
نمیتونی بلند شی؟؟؟
*خنده
بزار کمکت کنمم!
دستمو گرفت و کشید
هرچقدر سعی میکردم خودمو از دستش خلاص کنم فایده ای نداشت
تا اینکه اتفاقی که نباید افتاد
از صندلی کنده شدم
ولی تیکه ای از شلوارم موند
هودیمو تا جای ممکن پایین کشیدم
بغض کرده بودم و کلاهمو روی چشام کشیدم و به سمت دستشویی دویدم
تا زنگ اخر اونجا بودم و وقتی که اومدم بیرون
تقریبا مطمئن بودم هیچکسی توی مدرسه نیس...
ولی...اصمینان نسبی کافی نیست....
کیم تهیونگ!
به میز دستشویی تکیه داده بودو با پوزخندی منو نگاه میکرد...
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
۶.۲k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.