خان زاده پارت147
#خان_زاده #پارت147
_خفه کرد خودشو بیا جواب بده.
با مخالفت سر تکون دادم که گفت
_من باید برم آیلین امشب رو همه خونه ی دوستمیم تا صبح قراره درس بخونیم اگه می ترسی نرم؟
گرفته گفتم
_نه برو ولی اگه بهت زنگ زد جواب نده!
سر تکون داد و بعد از حاضر شدن خداحافظی کرد و رفت.
مثلا اومده بودم پیش سحر تا تنها نباشم.
بلند شدم و تمام چراغا رو خاموش کردم تا اگه اومد از روی برق روشن نفهمه اینجام!
روی تخت دراز کشیدم و بالش و توی بغلم کشیدم.
حرفای امروزش حتی یه لحظه هم از سرم بیرون رفتم.
برای هزارمین بار گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد.
بلند شدم و برش داشتم که تماس قطع شد. چشمم به چهار تا پیامکی که فرستاده بود افتاد... خواستم باز کنم اما منصرف شدم.تا اومدم گوشی و خاموش کنم این بار سامان زنگ زد.
با دیدن اسمش هم خجالت کشیدم. خدا میدونه چه فکری راجع بهم کرده.
تماس و وصل کردم و آروم گفتم
_بله..
برعکس همیشه صداش جدی و خشک بود
_سلام.
لب گزیدم و جواب دادم
_سلام
_میخوام ببینمت آیلین حاضر شو نزدیکم!
تند گفتم
_خونه نیستم من.
_کجایی؟
_خونه ی دوستمم.
با مکث گفت
_اوکی آدرس بده خودتم حاضر شو!
شرمنده گفتم
_من واقعا نمیدونم چی بگم آقا سامان میدونم حرفای خیلی بدی ازم شنیدین اما...
وسط حرفم پرید
_اما من به حرف بقیه توجه ندارم برای همین میخوام از خودت بپرسم. آدرس و برام اس کن.
تماس و قطع کرد.آدرس و براش اس کردم و بلند شدم.چه قدر این پسر با درک بود.
🍁 🍁 🍁
_خفه کرد خودشو بیا جواب بده.
با مخالفت سر تکون دادم که گفت
_من باید برم آیلین امشب رو همه خونه ی دوستمیم تا صبح قراره درس بخونیم اگه می ترسی نرم؟
گرفته گفتم
_نه برو ولی اگه بهت زنگ زد جواب نده!
سر تکون داد و بعد از حاضر شدن خداحافظی کرد و رفت.
مثلا اومده بودم پیش سحر تا تنها نباشم.
بلند شدم و تمام چراغا رو خاموش کردم تا اگه اومد از روی برق روشن نفهمه اینجام!
روی تخت دراز کشیدم و بالش و توی بغلم کشیدم.
حرفای امروزش حتی یه لحظه هم از سرم بیرون رفتم.
برای هزارمین بار گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد.
بلند شدم و برش داشتم که تماس قطع شد. چشمم به چهار تا پیامکی که فرستاده بود افتاد... خواستم باز کنم اما منصرف شدم.تا اومدم گوشی و خاموش کنم این بار سامان زنگ زد.
با دیدن اسمش هم خجالت کشیدم. خدا میدونه چه فکری راجع بهم کرده.
تماس و وصل کردم و آروم گفتم
_بله..
برعکس همیشه صداش جدی و خشک بود
_سلام.
لب گزیدم و جواب دادم
_سلام
_میخوام ببینمت آیلین حاضر شو نزدیکم!
تند گفتم
_خونه نیستم من.
_کجایی؟
_خونه ی دوستمم.
با مکث گفت
_اوکی آدرس بده خودتم حاضر شو!
شرمنده گفتم
_من واقعا نمیدونم چی بگم آقا سامان میدونم حرفای خیلی بدی ازم شنیدین اما...
وسط حرفم پرید
_اما من به حرف بقیه توجه ندارم برای همین میخوام از خودت بپرسم. آدرس و برام اس کن.
تماس و قطع کرد.آدرس و براش اس کردم و بلند شدم.چه قدر این پسر با درک بود.
🍁 🍁 🍁
۱۵.۲k
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.