پارت ۱۱ فیک دور اما آشنا

پارت ۱۱
آدلیا ویو
۱ ساعت بعد
بعد از یک ساعت تهیونگ اومد
آدلیا : سلام تهیونگ شی خوش اومدی
تهیونگ : سلام ، آدلیا معرفی میکنی ؟
آدلیا : خب اونا میشناسنت فقط تو باید بشناسیشون
تهیونگ : باشه
آدلیا : مادر من ، زن عموی توعه ، و پدرم عموت و پدربزرگمم پدربزرگته
تهیونگ : آدلیا خوبی ؟
&: پسرم اون خوبه
تهیونگ : آدلیا ؟
آدلیا : اول از همه ازت معذرت میخام اونروز که اومدم خونت به بهانه ی لباس چندتا تار موتو ورداشتم و آزمایش گرفتم و جواب مثبت بود
تهیونگ : میشه برگه ی آزمایشو ببینم ؟
آدلیا : بیا
برگرو بهش دادم و با خوندنش اشک تو چشماش جمع شد
تهیونگ : ع....عمو ‌.......ز...زن عمو ؟
&#: آره فدات شم ، مارو ببخش که زودتر پیدات نکردیم ، یکی گولمون زده بود
پ،ب،آ: آدلیا واقعا بهت افتخار میکنم
آدلیا : ممنون
پ،ب،آ: پسرم تهیونگ ؟
تهیونگ : بله پدربزرگم
(و کلی دیگه هم باهم حرف زدن)
#: برات اتاق آماده میکنم ولی اگه خسته ای میتونی فعلا تو اتاق آدلیا بخوابی
تهیونگ : نه ممنون
آدلیا : میخای بریم وسایلتو بیاریم ؟
تهیونگ : آره یکم وسایل هست که باید بیارمش با اجازتون
آدلیا : واستا لباس عوض کنم الان میام
تهیونگ : باشه
سریع رفتم لباس عوض کردم و اومدم
تهیونگ : بریم ؟
آدلیا : آره بریم
رفتیم خونه ی تهیونگ و لباس و وسایل مورد نیازشو ورداشت و برگشتیم
مامانم اتاق تهیونگو آماده کرده بود ، خودش رفت و لباساشو چید و اومد
#: شام حاضرهههه(داد)
هممون دور هم سر میز جمع شدیم و شاممون رو خوردیم
بعد از چند مین شاممون تموم شد ، به مادرم کمک کردم که ظرفارو بشوریم و بعد قهوه درست کنیم
قهوه هارو بردیم و نشستیم و حرف زدیم ، تهیونگ از سختی هایی که تو این ۲۴ سال کشیده بود گفت و با حرفاش قلبمونو به درد و اشکمونو در آورد
&: خب روز خوبی بود بیاید بریم استراحت کنیم
همه موافقت کردیم و رفتیم تو اتاقامون و خوابیدیم
صبح
آدلیا ویو
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و کارای لازمو انجام دادم و یه دوش ۱۵ مینی هم گرفتم و موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم ، لباس خونگیمو پوشیدم و رفتم پایین
#: بیاین صبحونه ، آدلیا برو تهیونگو بیدار کن
آدلیا : باشه
رفتم و در زدم ولی صدایی نشنیدم ، دوباره در زدم ولی بازم صدایی نشنیدم پس درو آروم باز کردم و دیدم اتاق خالیه
یه نامه کوچولو روی تخت بود
(سلام آدلیا من کافم نگرانم نباشین)
آدلیا : مامانننننن (داد)
#: بله چیشده؟(داد)
آدلیا : تهیونگ رفته کافه (داد)
رفتم و سر میز نشستم
پ،ب،آ: به تهیونگ زنگ بزن
آدلیا : کافست
پ،ب،آ: ......
دیدگاه ها (۱۹)

پارت ۱۲ فیک دور اما آشنا

پارت ۱۰ فیک دور اما آشنا

پارت ۹ فیک دور اما آشنا

پارت ۲۳ فیک دور اما آشنا

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط