بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که بهشون حمله کنن
꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂
𝙥𝙖𝙧𝙩³⁹
بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که بهشون حمله کنن
پسرا هم تا تونستن زدنشون
گابریل با اون نیشخند زشتش گفت: افرین خوشم اومد اما شما هیچ شانسی ندارین
و ²تا ون اومد که پره بادیگارد بود
گابریل: بکشینشون و شروع کرد به خندیدن
ای نکبت بخند خوب بخند که این اخرین خندته
بادیگاردایی که تو ون دومیه بودن هیچ حرکتی انجام ندادن و وایسادن سره جاشون
گابریلم که چقد شوت بود اصن حواسش به اونا نبود
در چند دقیقه بدنای بی جون اون بادیگاردا رو زمین افتاد البته بماند چقد من استرس کشیدم
من کسایی که تفنگ دستشون بود و میزدم که 5 6 نفر بودن پسرا هم بقیه رو
خیلی دوس داشتم یه گلوله حروم اون مردکه که موهاشو انکار گاو لیسیده بود کنم اما جونگکوک گفت که کاری باهاش نداشته باشم
پسرا تا تونستن زدنشون چرا میگم پسرا چون ففط ما ⁷ نفر بودیم و فعلا بادیگاردی همراهمون نبود
گابریل که تازه به خودش اومده بود فهمید باید از راه بدتری وارد شه
و به بادیگاردایی که وایساده بودن اشاره کرد و گفت: معلوم هست چرا مثل ماست اونجا وایسادین برین بکشینشون
همچنان وایساده بودن و حرکتی نمیکردن
جونگکوک: واقعا نفهمیدی یا خودتو به نفهمی میزنی اونا ادمای منن نه تو
گابربل رنگ از رخش پرید: چ.... چی....
جونگکوک قهقه ایی زد و گفت: فک نمیکردی نقشت لو بره
و ادامه داد: خیلی ساده ایی
و ادامه داد: خیلی ساده ایی....... واقعا فک کردی میتونی منو شکست بدی من رئیس الفاهام احمق
گابریل خودشو نباخت و گفت: هرکی میخواب باش من شکستت میدم
بادیگاردای داخل اون ونه رفتن سمت پسرا و و یه تعظیم کوتاه انجام دادن و کنارشون وایسادن و تفنگاشون و اماده برا تیر اندازی کردن
گابریل پوزخندی زد و گفت: تو میخوای منو بکشی اونم با 20 نفر ادم و
یه تیر به اسمون زد که همون لحظه صدایی اومد
یه عالمه بادیگارد مثل مور و ملخ ریختن اونجا............
انتظار داشتم باز هم ادم با خودش اورده باشه پس......
منم از این بالا شروع کردم تیر اندازی......
بعد چند دقیقه یه عالمه ج. نازه روی زمین افتاد...... واقعا بادیگاردای جونگکوک بی عرضه ان
گابریل با نیشخند زشتش گفت: خب خب اقای جئون جونگکوک حالا میخوای چیکار کنی.....
تورو نمیدونم ولی من میخوام سر 6 نفر رو برای هادس ببرم
شوگا: بزار حدس بزنم این کارو برای توجه بیشتر انجام میدی مگه نه
و پشت بندش خندید
گابریل: انکار نمیکنم چون حقیقته.......... اره برای توجه اینکارو میکنم و شما 6 نفر امروز...........
جونگکوک پرید وسط حرفش و با صدای بم و خونسردی گفت: جملتو اصلاح کن ما 7 نفریم
با قیافه ای که مگه چه فرقی میکنه نگاشون کرد و دهن کجی کرد و گفت: بکشینشون
و به ادماش اشاره کرد
خب خب حالا نوبت منه
𝙥𝙖𝙧𝙩³⁹
بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که بهشون حمله کنن
پسرا هم تا تونستن زدنشون
گابریل با اون نیشخند زشتش گفت: افرین خوشم اومد اما شما هیچ شانسی ندارین
و ²تا ون اومد که پره بادیگارد بود
گابریل: بکشینشون و شروع کرد به خندیدن
ای نکبت بخند خوب بخند که این اخرین خندته
بادیگاردایی که تو ون دومیه بودن هیچ حرکتی انجام ندادن و وایسادن سره جاشون
گابریلم که چقد شوت بود اصن حواسش به اونا نبود
در چند دقیقه بدنای بی جون اون بادیگاردا رو زمین افتاد البته بماند چقد من استرس کشیدم
من کسایی که تفنگ دستشون بود و میزدم که 5 6 نفر بودن پسرا هم بقیه رو
خیلی دوس داشتم یه گلوله حروم اون مردکه که موهاشو انکار گاو لیسیده بود کنم اما جونگکوک گفت که کاری باهاش نداشته باشم
پسرا تا تونستن زدنشون چرا میگم پسرا چون ففط ما ⁷ نفر بودیم و فعلا بادیگاردی همراهمون نبود
گابریل که تازه به خودش اومده بود فهمید باید از راه بدتری وارد شه
و به بادیگاردایی که وایساده بودن اشاره کرد و گفت: معلوم هست چرا مثل ماست اونجا وایسادین برین بکشینشون
همچنان وایساده بودن و حرکتی نمیکردن
جونگکوک: واقعا نفهمیدی یا خودتو به نفهمی میزنی اونا ادمای منن نه تو
گابربل رنگ از رخش پرید: چ.... چی....
جونگکوک قهقه ایی زد و گفت: فک نمیکردی نقشت لو بره
و ادامه داد: خیلی ساده ایی
و ادامه داد: خیلی ساده ایی....... واقعا فک کردی میتونی منو شکست بدی من رئیس الفاهام احمق
گابریل خودشو نباخت و گفت: هرکی میخواب باش من شکستت میدم
بادیگاردای داخل اون ونه رفتن سمت پسرا و و یه تعظیم کوتاه انجام دادن و کنارشون وایسادن و تفنگاشون و اماده برا تیر اندازی کردن
گابریل پوزخندی زد و گفت: تو میخوای منو بکشی اونم با 20 نفر ادم و
یه تیر به اسمون زد که همون لحظه صدایی اومد
یه عالمه بادیگارد مثل مور و ملخ ریختن اونجا............
انتظار داشتم باز هم ادم با خودش اورده باشه پس......
منم از این بالا شروع کردم تیر اندازی......
بعد چند دقیقه یه عالمه ج. نازه روی زمین افتاد...... واقعا بادیگاردای جونگکوک بی عرضه ان
گابریل با نیشخند زشتش گفت: خب خب اقای جئون جونگکوک حالا میخوای چیکار کنی.....
تورو نمیدونم ولی من میخوام سر 6 نفر رو برای هادس ببرم
شوگا: بزار حدس بزنم این کارو برای توجه بیشتر انجام میدی مگه نه
و پشت بندش خندید
گابریل: انکار نمیکنم چون حقیقته.......... اره برای توجه اینکارو میکنم و شما 6 نفر امروز...........
جونگکوک پرید وسط حرفش و با صدای بم و خونسردی گفت: جملتو اصلاح کن ما 7 نفریم
با قیافه ای که مگه چه فرقی میکنه نگاشون کرد و دهن کجی کرد و گفت: بکشینشون
و به ادماش اشاره کرد
خب خب حالا نوبت منه
- ۵.۵k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط