رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
رابطه سوخته (Burnt relationship ) ༺༻
part ²⁵
هعی سعی میکردم از کارکنا بپرسم ولی میترسیدم فکر اشتباهی به سرشون بزنه و تو شرکت هم همه ایجاد شه
برا همین یکم دیگه نشستم
هووف کی میاد آخه چیشششش یه ساعته داره با کی حرف میزنه
هعی با خودم کلنجار میرفتم ک دیدم در اتاقش باز شد و کلافه وارد شد
هعی داشت با خودش حرف میزد و هعی موهاشو با دستاش چنگ میزد
نمیخواستم این صحنه ها رو ببینم خیلی دردناکه خوو موهای خوشگلش خراب میشه
برا همین رفتم کنار شیشه و چند بار زدم ک بلاخره متوجه شد
وقتی نگاهشو ب من دوخت با انگشت اشارم بهش گفتم بیاد تو دفترم
ویو جه هوآ:
ک...
آقای مین بود
وایی فکر کردم اون رفته به بقیه ی کارکنا سر بزنه
الان چیکار کنم؟
دیدم داره با انگشت اشارش بهم علامت میده ک برم تو دفترش نمیدونم چرا و برا چی
سرمو تکون دادم و موهامو مرتب کردم
یکم بعدش رفتم سمت دفترش و در زدم
✓بیا تو
♡آقای مین باهام کاری داشتین؟
✓بشینین لطفا
رفتم و روی صندلی جلوی میزش نشستم
✓خب قراره ی ده دیقه بعد ی جلسه راجع ب درست کردن کرم پودری ک بتونه زخم ها رو بپوشونه داشته باشیم فقط خواستم بهتون بگم آماده باشین چون قراره از بالا دستامون هم حضور داشته باشن تو جلسته
♡عا.. بله.. آماده میشم آقای مین
✓الان کاری نداری؟
♡م.. من؟
✓اهووم
♡راستش خودتون دیروز گفتین کلی پرونده ی حسابداری رو باید برسی کنم و تک ب تکشون رو برای همین با اجازتون الان باید برم و اونا رو بزسی کنم
✓اونا مشکلی نداره میتونی تا هفته ی بعد بهم تحویلشون بدی
♡واقعا؟
✓اهووم... راستش میخواستم شما رو ببرم ی جایی ک تاحالا کسی رو نبردم اونجا
♡توی شرکت؟
✓بله...
از سر جاش بلند شد منم بلند شدم چون اون رئیسم بود درسته گفته بهش تعظیم نکنم وای این کارو دیگ باید انجام بدم
ب سمت در رفت
✓نمیخوای بیای؟
خودمو نگاه کردم هنوز وایستاده بودم
♡ب.. بله ببخشید
✓*خندیدن*مشکلی نداره الان همه مث شمائن
با حرفش خندم گرفت و راستش رو بخواین روحیم عوض شد اصلا ب چیزایی غیر از کار فکر نمیکردم
part ²⁵
هعی سعی میکردم از کارکنا بپرسم ولی میترسیدم فکر اشتباهی به سرشون بزنه و تو شرکت هم همه ایجاد شه
برا همین یکم دیگه نشستم
هووف کی میاد آخه چیشششش یه ساعته داره با کی حرف میزنه
هعی با خودم کلنجار میرفتم ک دیدم در اتاقش باز شد و کلافه وارد شد
هعی داشت با خودش حرف میزد و هعی موهاشو با دستاش چنگ میزد
نمیخواستم این صحنه ها رو ببینم خیلی دردناکه خوو موهای خوشگلش خراب میشه
برا همین رفتم کنار شیشه و چند بار زدم ک بلاخره متوجه شد
وقتی نگاهشو ب من دوخت با انگشت اشارم بهش گفتم بیاد تو دفترم
ویو جه هوآ:
ک...
آقای مین بود
وایی فکر کردم اون رفته به بقیه ی کارکنا سر بزنه
الان چیکار کنم؟
دیدم داره با انگشت اشارش بهم علامت میده ک برم تو دفترش نمیدونم چرا و برا چی
سرمو تکون دادم و موهامو مرتب کردم
یکم بعدش رفتم سمت دفترش و در زدم
✓بیا تو
♡آقای مین باهام کاری داشتین؟
✓بشینین لطفا
رفتم و روی صندلی جلوی میزش نشستم
✓خب قراره ی ده دیقه بعد ی جلسه راجع ب درست کردن کرم پودری ک بتونه زخم ها رو بپوشونه داشته باشیم فقط خواستم بهتون بگم آماده باشین چون قراره از بالا دستامون هم حضور داشته باشن تو جلسته
♡عا.. بله.. آماده میشم آقای مین
✓الان کاری نداری؟
♡م.. من؟
✓اهووم
♡راستش خودتون دیروز گفتین کلی پرونده ی حسابداری رو باید برسی کنم و تک ب تکشون رو برای همین با اجازتون الان باید برم و اونا رو بزسی کنم
✓اونا مشکلی نداره میتونی تا هفته ی بعد بهم تحویلشون بدی
♡واقعا؟
✓اهووم... راستش میخواستم شما رو ببرم ی جایی ک تاحالا کسی رو نبردم اونجا
♡توی شرکت؟
✓بله...
از سر جاش بلند شد منم بلند شدم چون اون رئیسم بود درسته گفته بهش تعظیم نکنم وای این کارو دیگ باید انجام بدم
ب سمت در رفت
✓نمیخوای بیای؟
خودمو نگاه کردم هنوز وایستاده بودم
♡ب.. بله ببخشید
✓*خندیدن*مشکلی نداره الان همه مث شمائن
با حرفش خندم گرفت و راستش رو بخواین روحیم عوض شد اصلا ب چیزایی غیر از کار فکر نمیکردم
۵.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.