《 رومان دریای آبی》
《 رومان دریای آبی》
پارت 85
سون هی از اوتاق خارج شد ات توی افکارش غرق شد و دست روی شکمش گذاشت و لبخندی روی لبش اومد
ات......
اگه حرفای سون هی درست باشه چس یعنی من حاملم بچه جیمین توی
وجودم روشد میکنه باورم نمیشه از اینکه ممکن حامله باشم یه حسه خواستی داشتم چون اشتها نداشتم برای شام نرفتم پایین
اما با اسرار سون هی یکم غذا خوردن اون برگشت خونش و من کنار پنجره وایستاده بودم و به ماشین که وارد حیات خونه شد نگاه کردم
که بعد از چند مین جیمین وارد اوتاق شد
و بعد از عوض کردن لباسش کنارم وایستاده
جیمین : هنوز نمیخواهی به حرفام گوش بدی
بدون حرفی به طرف جیمین برگشت و خودش توی بغلش جا کرد
ات : نمیخوام هیچی بگم یا چیزی بشنوم فقد میشه بغلم کنی
جیمین دستاش دوره کمرش حلقه کرد و اون بیشتر توی بغلش فشرد
جیمین : فقد اینو بدون که خیلی عاشقتم و اینو هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه عوض کنه
《صبح روز بعد 》
ات......
صبح وقتی چشمامو باز کردم و با که درحال درست کردن کراواتش بود نگاه کردم از روی تخت بلند شدم و جلوش ایستادم که بهم نگاه کرد
و دستامو روی دستاش گذاشتم
ات : بزار من درستش میکنم
درحال درست کردن کروات جیمین بود که جیمین هم به صورتش خیره بود وقتی کراواتش رو درست کرد و میخواست ازش فاصله بگیره که جیمین مانع شد و دستش رو گرفت
جیمین : هنوز ازم ناراحت
ات : نه ناراحت نیستم نمیتونم ناراحت باشم
جیمین با دستاش صورتش رو قاب گرفت و توی چشماش نگاه کرد
و بوسه پر از احساس روی پیشونیش گذاشت و هردو نفس عمیقی کشیدن احساسی که داشتن از دل تنگی بود اما چرا اونا که پیش هم بودن
اما بازم همچین حسی داشتن
جیمین : من الانم میرم اما شب زود برمیگردم
ات : باشه منتظر میمونم
جیمین ازش جدا شد و به سمت در رفت و از اتاق خارج شد
{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{
با استرس جلوی در مطب دکتر منتظر بود سون هی چون حالش خوب نبود نتونسته که باهاش بیاد دستاش بهم کره زد و روی صندلی نشست
که بعد از چند مین پرستار اومد
پرستار : جواب آزمایش اومده بفرمایید دکتر منتظر شما هستن
از روی صندلی بلند شد و وارد اتاق دکتر شد به سمت صندلی جلوی دکتر رفت و نسشت
دکتر : تبریک میگم خانم شما یک ماه باردار هستید
خواب زیاد و سرگیجه عادیه چون توی اوائل بارداری هستین
با شنیدن حرفای دکتر خیلی خوشحال شد و بعد از مشاوره دکتر از بیمارستان خارج شد و به جیمین زنگ زد
ادامه دارد ؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 85
سون هی از اوتاق خارج شد ات توی افکارش غرق شد و دست روی شکمش گذاشت و لبخندی روی لبش اومد
ات......
اگه حرفای سون هی درست باشه چس یعنی من حاملم بچه جیمین توی
وجودم روشد میکنه باورم نمیشه از اینکه ممکن حامله باشم یه حسه خواستی داشتم چون اشتها نداشتم برای شام نرفتم پایین
اما با اسرار سون هی یکم غذا خوردن اون برگشت خونش و من کنار پنجره وایستاده بودم و به ماشین که وارد حیات خونه شد نگاه کردم
که بعد از چند مین جیمین وارد اوتاق شد
و بعد از عوض کردن لباسش کنارم وایستاده
جیمین : هنوز نمیخواهی به حرفام گوش بدی
بدون حرفی به طرف جیمین برگشت و خودش توی بغلش جا کرد
ات : نمیخوام هیچی بگم یا چیزی بشنوم فقد میشه بغلم کنی
جیمین دستاش دوره کمرش حلقه کرد و اون بیشتر توی بغلش فشرد
جیمین : فقد اینو بدون که خیلی عاشقتم و اینو هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه عوض کنه
《صبح روز بعد 》
ات......
صبح وقتی چشمامو باز کردم و با که درحال درست کردن کراواتش بود نگاه کردم از روی تخت بلند شدم و جلوش ایستادم که بهم نگاه کرد
و دستامو روی دستاش گذاشتم
ات : بزار من درستش میکنم
درحال درست کردن کروات جیمین بود که جیمین هم به صورتش خیره بود وقتی کراواتش رو درست کرد و میخواست ازش فاصله بگیره که جیمین مانع شد و دستش رو گرفت
جیمین : هنوز ازم ناراحت
ات : نه ناراحت نیستم نمیتونم ناراحت باشم
جیمین با دستاش صورتش رو قاب گرفت و توی چشماش نگاه کرد
و بوسه پر از احساس روی پیشونیش گذاشت و هردو نفس عمیقی کشیدن احساسی که داشتن از دل تنگی بود اما چرا اونا که پیش هم بودن
اما بازم همچین حسی داشتن
جیمین : من الانم میرم اما شب زود برمیگردم
ات : باشه منتظر میمونم
جیمین ازش جدا شد و به سمت در رفت و از اتاق خارج شد
{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{
با استرس جلوی در مطب دکتر منتظر بود سون هی چون حالش خوب نبود نتونسته که باهاش بیاد دستاش بهم کره زد و روی صندلی نشست
که بعد از چند مین پرستار اومد
پرستار : جواب آزمایش اومده بفرمایید دکتر منتظر شما هستن
از روی صندلی بلند شد و وارد اتاق دکتر شد به سمت صندلی جلوی دکتر رفت و نسشت
دکتر : تبریک میگم خانم شما یک ماه باردار هستید
خواب زیاد و سرگیجه عادیه چون توی اوائل بارداری هستین
با شنیدن حرفای دکتر خیلی خوشحال شد و بعد از مشاوره دکتر از بیمارستان خارج شد و به جیمین زنگ زد
ادامه دارد ؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۱.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.