《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 87
دکتر مکث کوتاهی کرد گفت
دکتر : نگران نباشین خطر جانی نداره هم حال مادر هم بچه کاملا خوبه
جیمین نفس عمیقی از آسودهگی کشید اما انگار که تازه متوجه حرف دکتر شده بود با چشمای گرد شد اش به دکتر نگاه کرد
جیمین : چی گفتین بچه؟
دکتر : انگار شما نمیدونستین همسرتون یک ماه باردارن
جیمین : میتونم همسرم ببینم
دکتر : وقتی به بخش منتقل شد میتونید ببینیدش
جین روبه دوکتر گفت
جین : حال اون یکی مریض چطوره
دکتر : ایشونم حالشون خوبه یکم دیکه با بخش منتقل میشن
جیمین از دکتر تشکر کرد و بعد از چند مین وارد اتاق ات شد
و به صورت غرق در خوابش نگاه کرد و کنار روی تخت نشست که ات چشماش رو باز کرد جیمین با نگرانی از روی تخت بلند شد
جیمین : الآن به دوکتر میگم بیا
ات دستش رو گرفت و با صدای که انگار از تهچاه میاد گفت
ات : جیمین بچ...بچم
جیمین : نگران نباش حال هردوتون کاملآ خوبه
جیمین دستش روی سرش گذاشت و موهاش رو نوازش میکردم و با چشمای اشکی بخش نگاه کرد
جیمین : خیلی ترسیدن که اتفاقی برات بیوفته حتا فکر کردن به نبودت داشت دیوانه ام میکرد
روی تخت نشست و با دستاش صورتش رو قاب گرفت
ات : من خوبم نگران نباش
دست جیمین رو گرفت و روی شکم خودش گذاشت
ات : امروز میخواستم بهت بگم که قراره پدر بشی سمر عشق ما داره توی شکمم روشد میکنه
جیمین لبخندی زد و بوسه روی پیشونیش گذاشت که با صدای در از هم جدا شدن جین و سون هی وارد اوتاق شدن که پشت سرش دکتر وارد اوتاق شد جیمین از روی تخت بلند شد و روبه دکتر گفت
جیمین : حال همسرم خوبه کیه میتونم ببرمش خونه
دکتر : طبق جواب آزمایش هاشون هم حال مادر هم بچه کاملا خوبه
و هیچ جای نگراني نیست فردا میتونه مرخصش کنیم
جیمین از دکتر تشکر کرد و دکتر از اتاق خارج شد سون هی کنارش روی تخت نشست
ات : تو چرا اومدی نزدیک زایمان هست اگه چیزیت بشه چی
سون هی : ما کاملآ حالمون خوبه تو نگران نباش ما رو خيلی ترسوندی
ات : نگران نباشین من حالم خوبه
جين : تو الان باید پیشتر مراقب خودت باشی الان فقد تو نیستی مثل قبل بی احتیاط نباش
ات : باشه چشم هرچی شما بگی خوبه
بعد از این حرفش همه شروع به خندیدن کردن
با اسرار ات سون هی و جین به خونشو برگشتن
صبح روز بعد ات از بیمارستان مرخص شد و به خونشون برگشتن
پدر جیمین از اینکه داره نوه دار میشه خیلی خوشحال بود اما مادرش خیلی رازی نبود الان که کیونگ رفته بود دیگه کسی نبود که باهاش نقشه بکشه چند رو بعد پدر جیمین تصمیم گرفت که به بوسان برگرده
ادامه دارد؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 87
دکتر مکث کوتاهی کرد گفت
دکتر : نگران نباشین خطر جانی نداره هم حال مادر هم بچه کاملا خوبه
جیمین نفس عمیقی از آسودهگی کشید اما انگار که تازه متوجه حرف دکتر شده بود با چشمای گرد شد اش به دکتر نگاه کرد
جیمین : چی گفتین بچه؟
دکتر : انگار شما نمیدونستین همسرتون یک ماه باردارن
جیمین : میتونم همسرم ببینم
دکتر : وقتی به بخش منتقل شد میتونید ببینیدش
جین روبه دوکتر گفت
جین : حال اون یکی مریض چطوره
دکتر : ایشونم حالشون خوبه یکم دیکه با بخش منتقل میشن
جیمین از دکتر تشکر کرد و بعد از چند مین وارد اتاق ات شد
و به صورت غرق در خوابش نگاه کرد و کنار روی تخت نشست که ات چشماش رو باز کرد جیمین با نگرانی از روی تخت بلند شد
جیمین : الآن به دوکتر میگم بیا
ات دستش رو گرفت و با صدای که انگار از تهچاه میاد گفت
ات : جیمین بچ...بچم
جیمین : نگران نباش حال هردوتون کاملآ خوبه
جیمین دستش روی سرش گذاشت و موهاش رو نوازش میکردم و با چشمای اشکی بخش نگاه کرد
جیمین : خیلی ترسیدن که اتفاقی برات بیوفته حتا فکر کردن به نبودت داشت دیوانه ام میکرد
روی تخت نشست و با دستاش صورتش رو قاب گرفت
ات : من خوبم نگران نباش
دست جیمین رو گرفت و روی شکم خودش گذاشت
ات : امروز میخواستم بهت بگم که قراره پدر بشی سمر عشق ما داره توی شکمم روشد میکنه
جیمین لبخندی زد و بوسه روی پیشونیش گذاشت که با صدای در از هم جدا شدن جین و سون هی وارد اوتاق شدن که پشت سرش دکتر وارد اوتاق شد جیمین از روی تخت بلند شد و روبه دکتر گفت
جیمین : حال همسرم خوبه کیه میتونم ببرمش خونه
دکتر : طبق جواب آزمایش هاشون هم حال مادر هم بچه کاملا خوبه
و هیچ جای نگراني نیست فردا میتونه مرخصش کنیم
جیمین از دکتر تشکر کرد و دکتر از اتاق خارج شد سون هی کنارش روی تخت نشست
ات : تو چرا اومدی نزدیک زایمان هست اگه چیزیت بشه چی
سون هی : ما کاملآ حالمون خوبه تو نگران نباش ما رو خيلی ترسوندی
ات : نگران نباشین من حالم خوبه
جين : تو الان باید پیشتر مراقب خودت باشی الان فقد تو نیستی مثل قبل بی احتیاط نباش
ات : باشه چشم هرچی شما بگی خوبه
بعد از این حرفش همه شروع به خندیدن کردن
با اسرار ات سون هی و جین به خونشو برگشتن
صبح روز بعد ات از بیمارستان مرخص شد و به خونشون برگشتن
پدر جیمین از اینکه داره نوه دار میشه خیلی خوشحال بود اما مادرش خیلی رازی نبود الان که کیونگ رفته بود دیگه کسی نبود که باهاش نقشه بکشه چند رو بعد پدر جیمین تصمیم گرفت که به بوسان برگرده
ادامه دارد؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۲.۰k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.