پارت

پارت ۵

پایان داستان

ات: یعنی اون شوالیه چه شکلیه

یه دفعه یه صدای نا مفهوم
به گوش ات رسید
درو اطرافشو دید کسی نبود
ترسیده بود

جیمین: میخوای بدونی چه شکلیم
خوب من ارزوتو براورده میکنم
ات: ت. تو کی هستی.... ترس....
جیمین: فقط بگو ای کتاب جادویی بزار درونت زندگی کنم
ات: چی چرا باید بگم
جیمین: زود بگو... داد....
ات: بعدش چی میشه... ترس....
جیمین: میتونی جواب تمام سوالاتی
که از این داستان داری رو بفهمی

ات از ترس چشاش بسته بود
اون جمله جادویی رو به زبون اورد
و چشاشو باز کرد
جایی که بود اصلا تا حالا ندیده بود
لباساش مدل موهاش
با ترس به بقیه نگاه میکرد
خیلی ها رو دید که مثل خودش
لباس پوشیده بود
مدل موهاشون هم همون طوری بود
اما جایی که الان بود
حس میکرد قبلا دیده بودش
تو یه جایی
خیلی فکر کرده بود
و به یه جوابی رسیده بود

ات: من تو کتابم
دیدگاه ها (۳)

پارت ۶ات متجه میشه کتاب تو دستشه صفحه هاشو باز میکنه و میبین...

حس میکنم فیک انتقام ندیمه رو دوست ندارین راستی اسمشو عوض کر...

پارت ۴ات تو راه خونه بودم از ترس همش درو ورم رو نگاه میکردم ...

پارت ۳از اون قضیه چند ساعت میگذره و نمیدونم اون موجود عجیب چ...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

پارت ۳۷ات: نکنه فهمیده موچی هاشو خوردم خدمتکار دوم از ترس جی...

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط