پارت

پارت ۳

از اون قضیه چند ساعت میگذره
و نمیدونم اون موجود عجیب چی بود
رفتم خوابیدم
ولی فقط چند ساعت تونستم بخوابم
قبلش به دوستم زنگ زدم
اون گفتم ممکنه دو حرفیا باشن داشتن
اذیتم میگردن ولی من به این چیزا
اعتقاد ندارم

ویو صبح

برای اینکه حالم خوب بشه
با بچه ها قرار گذاشتیم بریم کافه
حاضر شدم رفتم سر قرار
باهم حرف میزدیم که نگاهم
خورد به یه نفر که یه شنل سیاه داشت
با کلاهش صورتشو پوشونده بود
از ترس هیچی نمیتونستم بگم
بچه ها صدام میکردن
اما من صدام بند امده بود
اون کلاهشو پایین کشید
فهمیدم یه ادم عادی بود
خیالم راحت شد

کای: ات حالت خوبه
ات: اره من خوبم

چند ساعت بعد

ات: خب دیگه من باید برم بچه ها
دوستای ات: باشه بعدن میبینمت ات
ات: میبینمتون
دیدگاه ها (۴)

پارت ۴ات تو راه خونه بودم از ترس همش درو ورم رو نگاه میکردم ...

پارت ۵پایان داستان ات: یعنی اون شوالیه چه شکلیه یه دفعه یه ص...

پارت ۲ات: اه بالاخره میتونم برم ات: میتونی بری خانم کیم حقوق...

انتقام ندیمه پارت ۱الیا: ات اون دندون مصنوعی که اینجاعه چرا ...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

پارت ۵آنچه گذشت: دکتر رفت نگاهی به ات کردم که....یهو تپش قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط