فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت دو
× ببین دخترم امروز رو بخاطر فکر کردن به بابات خراب نکن باشه
- چشم
× حالا هم بیا بریم داخل که مادربزرگت و عمو هات منتظرن
ا/ت
سعی کردم به حرف پدربزرگ گوش بدم
شاید باید به کل فراموشش کنم
بعد از اینکه کامل وارد عمارت شدیم با جمعیت زیادی مواجه شدم که اصلا انتظارش رو نداشتم
این افرادی که اینجا بودن صددرصد نصف بیشترشون خلافکارن
از چهره و رفتارشون همه چیز مشخص بود
بعد از اینکه با کل افراد اونجا احوال پرسی کردم رفتم سمت اتاقی که برام آماده کرده بودن وروی تخت ولو شدم
در همین حین در اتاق باز شد و پدربزرگ اومد داخل و گفت
× ا/ت جان حالا که دیگه به کل برگشتی کره باید فکر مدرسه رفتن رو هم بکنی
- چشم پدربزرگ
× تا یک هفته ی دیگه داخل بهترین مدرسه ی کره که اسمش سورونگ هست ثبت نامت میکنم
اونجا همه ی بچه ها پولدارن و دیگه با خیال راحت می تونی اونجا درس بخونی (ا/ت ۲ سال رو جهشی خونده)
- ولی این اسم برام اشناست
× آفرین این مدرسه در واقع توسط مادر جونگ کوک اداره میشه و مال اونه
- چ جالب
× خب من دیگه میرم اگر کاری داشتی بهم بگو فردا هم به راننده میگم بیاد دنبالت تا یکمی خرید بکنی و داخل شهر بچرخی
- چشم
یک هفته ی بعد
ساعت هشت از خواب بیدار شدم و یونیفرم رو تنم کردم موهام رو شونه کردم و گذاشتم باز بمونه
بعد هم یه میکاپ ساده کردم و بعدش رفتم طبقه ی پایین
× ا/ت جان بیا صبحونه بخور تا سریع با راننده بری مدرسه
- چشم
بعد از نیم ساعت رسیدیم
نفس عمیقی کشیدم و پیاده شدم
نگاهی به اطراف انداختم که همه به سمتم برگشتن و با نگاه های خیره داشتن من رو می خوردن
زمزمه و صحبت های زیر لبی شون من رو آزار میداد(&علامت بچه ها)
& این کیم ا/ت همون دختری که نامزد جئونه
واقعا خیلی خوشگله من انتظارش رو نداشتم
شنیدم از امریکا برگشته خیلی خفنه خوش به حالش
ولی جونگ کوک برای اون زیادیه
پارت دو
× ببین دخترم امروز رو بخاطر فکر کردن به بابات خراب نکن باشه
- چشم
× حالا هم بیا بریم داخل که مادربزرگت و عمو هات منتظرن
ا/ت
سعی کردم به حرف پدربزرگ گوش بدم
شاید باید به کل فراموشش کنم
بعد از اینکه کامل وارد عمارت شدیم با جمعیت زیادی مواجه شدم که اصلا انتظارش رو نداشتم
این افرادی که اینجا بودن صددرصد نصف بیشترشون خلافکارن
از چهره و رفتارشون همه چیز مشخص بود
بعد از اینکه با کل افراد اونجا احوال پرسی کردم رفتم سمت اتاقی که برام آماده کرده بودن وروی تخت ولو شدم
در همین حین در اتاق باز شد و پدربزرگ اومد داخل و گفت
× ا/ت جان حالا که دیگه به کل برگشتی کره باید فکر مدرسه رفتن رو هم بکنی
- چشم پدربزرگ
× تا یک هفته ی دیگه داخل بهترین مدرسه ی کره که اسمش سورونگ هست ثبت نامت میکنم
اونجا همه ی بچه ها پولدارن و دیگه با خیال راحت می تونی اونجا درس بخونی (ا/ت ۲ سال رو جهشی خونده)
- ولی این اسم برام اشناست
× آفرین این مدرسه در واقع توسط مادر جونگ کوک اداره میشه و مال اونه
- چ جالب
× خب من دیگه میرم اگر کاری داشتی بهم بگو فردا هم به راننده میگم بیاد دنبالت تا یکمی خرید بکنی و داخل شهر بچرخی
- چشم
یک هفته ی بعد
ساعت هشت از خواب بیدار شدم و یونیفرم رو تنم کردم موهام رو شونه کردم و گذاشتم باز بمونه
بعد هم یه میکاپ ساده کردم و بعدش رفتم طبقه ی پایین
× ا/ت جان بیا صبحونه بخور تا سریع با راننده بری مدرسه
- چشم
بعد از نیم ساعت رسیدیم
نفس عمیقی کشیدم و پیاده شدم
نگاهی به اطراف انداختم که همه به سمتم برگشتن و با نگاه های خیره داشتن من رو می خوردن
زمزمه و صحبت های زیر لبی شون من رو آزار میداد(&علامت بچه ها)
& این کیم ا/ت همون دختری که نامزد جئونه
واقعا خیلی خوشگله من انتظارش رو نداشتم
شنیدم از امریکا برگشته خیلی خفنه خوش به حالش
ولی جونگ کوک برای اون زیادیه
۶.۴k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.