ایدل مورد علاقمpt10
پارت ۱۰
ویو جیمین
با مینگ یو رفتیم از اتاقش بیرون
جیمین:چی شده داداش
مینگ یو:ا.ت میتونه چند روز خونت بمونه
جیمین:چ.چرا؟
مینگ یو:خب
مینگ یو:هوففف جنی امروز اومده خونم ا.ت از اعضای بلک پینک متنفره اگه بفهمه من جنیو دوست دارم نه منو زنده میزاره نه جنیو
جیمین:*خنده
داشتم دیوونه میشدم
جیمین:واقعا عاشق جنی ای؟
مینگ یو:جیمین دلت توبیخ میخواد؟
جیمین:باشه باشه ا.ت میاد خونم ولی الان باید یه بهونه درست کنی که چرا نباید بیاد خونت
مینگ یو: اونو اماده کردم بریم؟
به طرف اتاق رفتیم
جیمین:باورم نمیشه
رفتیم تو اتاق
ویو ات
ات:چ.چی شد
مینگ یو:نمی تونی بیای خونه من... ولی میتونی بری خونه جیمین*لبخند
ا.ت:چی؟چرا؟
مینگ یو:کلید خونمو گم کردم
ا.ت:پس خودت چی؟
مینگ یو:تو شرکت من تو شرکت میخوابم
ا.ت:کجا گذاشتی کلیدتو
مینگ یو:تو خونه گذاشتم
ا.ت:اها
مینگ یو:خب شما نمیخواین برین؟
«««««««
تو ماشین بودیمو به طرف خچنه جیمین حرکت میکردیم
ا.ت:نگران داداشمم واقعا الان هردومون خونه هامون خراب شده
جیمین:نگران نباش چیزی نمیشه داداشت توی شرکت اتاق مخصوصه خودشو داره
ا.ت:اها
ا.ت:ولی خب اینطوری مزاحمه توهم میشم
جیمین:اشکاب نداره بعد از اون قضیه دعوا واسه جبرانش کمترین کاریه که میتونم بکنم
ا.ت:خب میشه اول بریم خونه من میخوام چندتا لباس بردارم
جیمین:حتما
راهمونو عوض کردیم سمت خونه من
«««««««
بلاخره رسیدیم خونم پیاده شدم
جیمین: منتظرتم
بدو بدو رفتم داخل
خونم هنوز پره اب بود رفتم چندتا لباس از تو کمدم برداشتمو گذاشتم تو کیف و رفتم سمت ماشین
سوار ماشین شدم
ا.ت:میتونیم بریم*لیخند
حرکت کردیم
بینمون سکوت بود
حوصلم سر رفتو سکوتو شکستم
ا.ت:نیگم اگه خبرنگارا منو تو رو باهم ببینن وه فکری میکنن؟
جیمین:فکر میکنن منو تو...-_-
جیمین:بهشون میگم مترجممی*خنده
ا.ت:اونوقت باخودشون فکر نمیکنن که جیمین تو کره ست به مترجم چه احتیاجی داره؟
جیمین:راست میگی*خنده
جیمین:بهتره نبیننت
ا.ت:به نظرم بگی خواهره رئیسمه بهتره چون قراره شناخته بشم بلاخره
جیمین:راست میگی
...
ویو جیمین
با مینگ یو رفتیم از اتاقش بیرون
جیمین:چی شده داداش
مینگ یو:ا.ت میتونه چند روز خونت بمونه
جیمین:چ.چرا؟
مینگ یو:خب
مینگ یو:هوففف جنی امروز اومده خونم ا.ت از اعضای بلک پینک متنفره اگه بفهمه من جنیو دوست دارم نه منو زنده میزاره نه جنیو
جیمین:*خنده
داشتم دیوونه میشدم
جیمین:واقعا عاشق جنی ای؟
مینگ یو:جیمین دلت توبیخ میخواد؟
جیمین:باشه باشه ا.ت میاد خونم ولی الان باید یه بهونه درست کنی که چرا نباید بیاد خونت
مینگ یو: اونو اماده کردم بریم؟
به طرف اتاق رفتیم
جیمین:باورم نمیشه
رفتیم تو اتاق
ویو ات
ات:چ.چی شد
مینگ یو:نمی تونی بیای خونه من... ولی میتونی بری خونه جیمین*لبخند
ا.ت:چی؟چرا؟
مینگ یو:کلید خونمو گم کردم
ا.ت:پس خودت چی؟
مینگ یو:تو شرکت من تو شرکت میخوابم
ا.ت:کجا گذاشتی کلیدتو
مینگ یو:تو خونه گذاشتم
ا.ت:اها
مینگ یو:خب شما نمیخواین برین؟
«««««««
تو ماشین بودیمو به طرف خچنه جیمین حرکت میکردیم
ا.ت:نگران داداشمم واقعا الان هردومون خونه هامون خراب شده
جیمین:نگران نباش چیزی نمیشه داداشت توی شرکت اتاق مخصوصه خودشو داره
ا.ت:اها
ا.ت:ولی خب اینطوری مزاحمه توهم میشم
جیمین:اشکاب نداره بعد از اون قضیه دعوا واسه جبرانش کمترین کاریه که میتونم بکنم
ا.ت:خب میشه اول بریم خونه من میخوام چندتا لباس بردارم
جیمین:حتما
راهمونو عوض کردیم سمت خونه من
«««««««
بلاخره رسیدیم خونم پیاده شدم
جیمین: منتظرتم
بدو بدو رفتم داخل
خونم هنوز پره اب بود رفتم چندتا لباس از تو کمدم برداشتمو گذاشتم تو کیف و رفتم سمت ماشین
سوار ماشین شدم
ا.ت:میتونیم بریم*لیخند
حرکت کردیم
بینمون سکوت بود
حوصلم سر رفتو سکوتو شکستم
ا.ت:نیگم اگه خبرنگارا منو تو رو باهم ببینن وه فکری میکنن؟
جیمین:فکر میکنن منو تو...-_-
جیمین:بهشون میگم مترجممی*خنده
ا.ت:اونوقت باخودشون فکر نمیکنن که جیمین تو کره ست به مترجم چه احتیاجی داره؟
جیمین:راست میگی*خنده
جیمین:بهتره نبیننت
ا.ت:به نظرم بگی خواهره رئیسمه بهتره چون قراره شناخته بشم بلاخره
جیمین:راست میگی
...
۵۹.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.