love or friend
part77
تهیونگ: ا/ت من باید برات توضیح بدم
ا/ت: باشه
تهیونگ: واقعا میخوای توضیح بدم؟
ا/ت: اره دیگه خودت گفتی
تهیونگ: نمیدونم چی بگم گفتم قبول نمیکنی
ا/ت: میخوای بگی یا نه؟
تهیونگ: میگم
ا/ت: گووان بهم زنگ زد گفت وقتی که رفتم میرا اخراج کردی
تهیونگ: من هیچوقت میرا رو دوس نداشتم اگه میدیدی به او اهمیت میدادم بیشتر از تو چون سرم خیلی شلوغ بود و واقعا فک نمیکردم ناراحت بشی
ا/ت: تهیونگ منم باید باهات حرف میزدم و الکی تصمیم نمیگرفتم
تهیونگ: حالا مهم نیست من یکم بخوابم تو فکراتو کن
ا/ت: من فکرامو کردم برمیگردم
تهیونگ: راس میگی؟
ا/ت:آره چرا باید دروغ بدم خیلی میخواستم تو این دو ماه برگردم اما نتونستم خجالت میکشیدم
تهیونگ: باید میومدی
ا/ت: یادته به هم قول داده بودیم
حتی از هم جدا بشیم باز برمیگردیم بهم
تهیونگ: اره این که سه سال پیش بود
ا/ت: اره میدونم
تهیونگ: ولی تو بین میرا و من میرا انتخاب کردی ولی من بین تو میرا تو رو انتخاب کردم
ا/ت: خیلی پشمیمونم حرفشو نزن برو بخواب فردا برمیگردیم
تهیونگ: باشه
چند ساعت بعد
ا/ت: بیدار شدی؟
تهیونگ: اره چیزه شده؟
ا/ت: نه
تهیونگ: دارم کابوس میبینم
ا/ت: نه دیدن من کابوس شده برات
تهیونگ: نه منظورم اینه رویاست
ا/ت: بخواب چرا بیدار شدی
تهیونگ: شبه؟
ا/ت: اره چیزی شده
تهیونگ: نمیدونم احساس میکنم دیوونه شدم
ا/ت: دیوونه که بودی
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: جانم
تهیونگ: میشه تنهام نزاری
ا/ت: نمیزارم چیشده
تهیونگ: نمیدونم بیا برگردیم
ا/ت: الان شبه که
تهیونگ: مهم نیست نمیتونم اینجا بمونم احساس خفگی میکنم
ا/ت: باشه من چمدونارو اماده کردم از قبل ولی بزار فردا بریم
تهیونگ: نه همین الان
ا/ت: باشه
تهیونگ: ا/تتت
ا/ت: چیهههه
تهیونگ:بیا این گردنبند بزار گردنت وقتی ببینمش میفهمم باهمیم خوشحال میشم
ا/ت: باشه حالا برم
تهیونگ: بزار چمدونتو خودم میبرم
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.