love or friend
love or friend
part76
دو ماه بعد
دیگه عادی شده بود برام تو این شهر و میخواستم برم که کار پیدا کنم ولی تهیونگ دیگه نمیاد سمتم واقعا باورش شده بود که من واقعا بچه دارم نمیدونستم واقعا کامل داشتم دیوونه میشدم
(علامت دوست دختر لیان &)
صدای در شنیدم رفتم درو باز کردم
&: میتونی دست از سر خودمو دوست پسرم برداری
ا/ت: چیشده؟
&: شوهرتو نمیخوای برو ازش جدا شو چیکار به ما داره؟
ا/ت: خب چیشده؟ بگو
&:منو لیان باهم رفته بودیم بیرون شوهرت اومده با لیان درگیر شده چون فک کردم به غیر از شما دوست دختری داره
ا/ت: چی؟ تهیونگ برگشته؟
سریع رفتم پیش لیان
ا/ت: لیان خوبی؟
لیان: اره خوبم
ا/ت: واقعا ببخشید کجا تهیونگ دیدی
لیان: روبروی پارک
ا/ت: من برمیگردم
لیان: ا/ت صبر کن هر مشکلی پیش اومد بزارش رو من
&: نه اسم لیان نمیاری برو ببینم
سریع رفتم پیش تهیونگ
تا نشسته یه گوشه
ا/ت: چرا اینجا نشستی مگه دیوونه ای
تهیونگ: اره دیوونم چیکارم داری؟
ا/ت: چرا با لیان درگیر شدی؟
تهیونگ: چون بچه دار بودی کارت نداشتم ولی نمیتونستم ببینم داره بهت خیانت میکنه
ا/ت: چی؟ خیانت؟
تهیونگ: اره او دوست دختر داره
خندم گرفته بود
تهیونگ: چرا میخندی؟
ا/ت: ولش کن مهم نیست من با لیان قرار نمیزارم
تهیونگ: پس چی؟
ا/ت: خیلی وقته او خودش دوس دختر داره
تهیونگ: پس این بچه چی؟
ا/ت: کسی نیست بزرگش کنه
تهیونگ: نمیشه که یعنی لیان میدونست و رفت
ا/ت: اره
تهیونگ: ا/ت میخوای با من ازدواج کنی این بچه هم خودم بزرگ میکنم مثل بچه خودم
ا/ت: ها؟ مگه الکیه
تهیونگ:راستش نمیدونم ا/ت من واقعا دوست دارم نمیدونم باید چی بگم چون دوست دارم برام مهم نیست بچه داری یا نه ا/ت دوباره میای باهم باشیم من میرا اخراج کردم
ا/ت: فک کنم تازه برگشتی بیا بریم خونه استراحت کن
تهیونگ: کی جوابمو میدی؟
ا/ت: باید فک کنم
تهیونگ: باشه من بهت 2دقیقه 25 ثانیه وقت میدم
ا/ت: چرا اینقدر کم
تهیونگ: یادم رفت ساعتشو بگم 3ساعتو 2 وقیقه و 10 ثانیه دیگه خوبه که؟
ا/ت: باشه بریم
تهیونگ: بریم
#فیک
#سناریو
part76
دو ماه بعد
دیگه عادی شده بود برام تو این شهر و میخواستم برم که کار پیدا کنم ولی تهیونگ دیگه نمیاد سمتم واقعا باورش شده بود که من واقعا بچه دارم نمیدونستم واقعا کامل داشتم دیوونه میشدم
(علامت دوست دختر لیان &)
صدای در شنیدم رفتم درو باز کردم
&: میتونی دست از سر خودمو دوست پسرم برداری
ا/ت: چیشده؟
&: شوهرتو نمیخوای برو ازش جدا شو چیکار به ما داره؟
ا/ت: خب چیشده؟ بگو
&:منو لیان باهم رفته بودیم بیرون شوهرت اومده با لیان درگیر شده چون فک کردم به غیر از شما دوست دختری داره
ا/ت: چی؟ تهیونگ برگشته؟
سریع رفتم پیش لیان
ا/ت: لیان خوبی؟
لیان: اره خوبم
ا/ت: واقعا ببخشید کجا تهیونگ دیدی
لیان: روبروی پارک
ا/ت: من برمیگردم
لیان: ا/ت صبر کن هر مشکلی پیش اومد بزارش رو من
&: نه اسم لیان نمیاری برو ببینم
سریع رفتم پیش تهیونگ
تا نشسته یه گوشه
ا/ت: چرا اینجا نشستی مگه دیوونه ای
تهیونگ: اره دیوونم چیکارم داری؟
ا/ت: چرا با لیان درگیر شدی؟
تهیونگ: چون بچه دار بودی کارت نداشتم ولی نمیتونستم ببینم داره بهت خیانت میکنه
ا/ت: چی؟ خیانت؟
تهیونگ: اره او دوست دختر داره
خندم گرفته بود
تهیونگ: چرا میخندی؟
ا/ت: ولش کن مهم نیست من با لیان قرار نمیزارم
تهیونگ: پس چی؟
ا/ت: خیلی وقته او خودش دوس دختر داره
تهیونگ: پس این بچه چی؟
ا/ت: کسی نیست بزرگش کنه
تهیونگ: نمیشه که یعنی لیان میدونست و رفت
ا/ت: اره
تهیونگ: ا/ت میخوای با من ازدواج کنی این بچه هم خودم بزرگ میکنم مثل بچه خودم
ا/ت: ها؟ مگه الکیه
تهیونگ:راستش نمیدونم ا/ت من واقعا دوست دارم نمیدونم باید چی بگم چون دوست دارم برام مهم نیست بچه داری یا نه ا/ت دوباره میای باهم باشیم من میرا اخراج کردم
ا/ت: فک کنم تازه برگشتی بیا بریم خونه استراحت کن
تهیونگ: کی جوابمو میدی؟
ا/ت: باید فک کنم
تهیونگ: باشه من بهت 2دقیقه 25 ثانیه وقت میدم
ا/ت: چرا اینقدر کم
تهیونگ: یادم رفت ساعتشو بگم 3ساعتو 2 وقیقه و 10 ثانیه دیگه خوبه که؟
ا/ت: باشه بریم
تهیونگ: بریم
#فیک
#سناریو
۲۶.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.