عشق شیرین 🖤🖤
عشق شیرین 🖤🖤
پارت 23👑👑
جولیا.. حالا بیا بریم به مهمون ها سر بزنیم
کوک.. اره بریم بریم..
یه جورای از سوال مامان در رفتم من حتی خودمم نمیدونم برای چی دستمو برای دست دادن بردم جلو ؟؟؟؟
یونا.. بعد از اینکه ما رفتیم روی مبل ها نشستیم خاله جولیا با پسرش اسمش فکر کنم جانگ کوک بود، اره همین بود، رفتن تا به بقیه مهمون ها برسن.
مامان پیش عمه مینسو نشسته بود و جلوی ما هم زن همو لنا دختراش ماری رونا بودن . مبل کناری هم ، عمه سوزان با دخترش میکا ، تانیا وعروسش مین هه نشسته بودن
عمه مینسو خیلی مهربون بود و فقط یه پسر داشت که اونم برای تحصیل رفته بود امریکا . کلا خانوادگی اهل علوم و ادب بودن خودشو شوهرش پزشک بودن و من خیلی دوسشون داشتم بر عکس عمه لنا مهندسی خونده بود و سر کار نمیرفت
و شوهرش عمو تهیانگ کار خونه داشت.
عمو تهیانگ خیلی خوب بود و مثل عمه لنا اهل تجملات و زرق و برق نبود ولی برعکس عمه لنا خیلی تجملاتی و یه جورایی حسود بود
ماری هم مثل عمه لنا بود تجملاتی بود این خانواده هفته ای چند بار مهمونی میگرفتم و عمه لنا و ماری که بهم دیگه میگفتن بی کلا جدا مهمونی میگرفتم
ماری چون میگفت پولدارن فکر میکرد نیازی به درس خوندن نداره و فقط تا هنرستان خونده بود
برعکسش خواهرش رونا مثل عمو تهیانگ بود دکترا میخوند و قرار بود چند ماه دیگه ازدواج کنه. . .........
پایان پارت👑👑👑
نویسنده ..بلکنزی
............................................................
سلام بچه ها اینم پارت جدید ولی واقعا وقت ندارم بنویسم و اینم بزور نوشتم🙃🙃🙃
پارت 23👑👑
جولیا.. حالا بیا بریم به مهمون ها سر بزنیم
کوک.. اره بریم بریم..
یه جورای از سوال مامان در رفتم من حتی خودمم نمیدونم برای چی دستمو برای دست دادن بردم جلو ؟؟؟؟
یونا.. بعد از اینکه ما رفتیم روی مبل ها نشستیم خاله جولیا با پسرش اسمش فکر کنم جانگ کوک بود، اره همین بود، رفتن تا به بقیه مهمون ها برسن.
مامان پیش عمه مینسو نشسته بود و جلوی ما هم زن همو لنا دختراش ماری رونا بودن . مبل کناری هم ، عمه سوزان با دخترش میکا ، تانیا وعروسش مین هه نشسته بودن
عمه مینسو خیلی مهربون بود و فقط یه پسر داشت که اونم برای تحصیل رفته بود امریکا . کلا خانوادگی اهل علوم و ادب بودن خودشو شوهرش پزشک بودن و من خیلی دوسشون داشتم بر عکس عمه لنا مهندسی خونده بود و سر کار نمیرفت
و شوهرش عمو تهیانگ کار خونه داشت.
عمو تهیانگ خیلی خوب بود و مثل عمه لنا اهل تجملات و زرق و برق نبود ولی برعکس عمه لنا خیلی تجملاتی و یه جورایی حسود بود
ماری هم مثل عمه لنا بود تجملاتی بود این خانواده هفته ای چند بار مهمونی میگرفتم و عمه لنا و ماری که بهم دیگه میگفتن بی کلا جدا مهمونی میگرفتم
ماری چون میگفت پولدارن فکر میکرد نیازی به درس خوندن نداره و فقط تا هنرستان خونده بود
برعکسش خواهرش رونا مثل عمو تهیانگ بود دکترا میخوند و قرار بود چند ماه دیگه ازدواج کنه. . .........
پایان پارت👑👑👑
نویسنده ..بلکنزی
............................................................
سلام بچه ها اینم پارت جدید ولی واقعا وقت ندارم بنویسم و اینم بزور نوشتم🙃🙃🙃
۲.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.