سفارش حاضره! P⁵
سفارش حاضره! P⁵
بعد از شستن دست هاش از دستشویی بیرون اومد و به سمت دفتر کار رئیس رفت تا گزارش کار بده.
همکاری که برای گزارش دادن؛ همکاری در ماموریت ها و انجام دادن کار های اکیرا استخدام شده بود پسری به نام «کارو» بود.
به سمت اکیرا حرکت کرد.
"سلام اکیرا_سان،با اون کارمند چیکار کردی؟"
اکیرا که متوجه حضور کارو میشه برمیگرده.
'اوه سلام. هیچی اطلاعات گرفتم فک نمیکنم درست باشن، ولی از شرش خلاص شدم'
کارو که تعجب کرده بود ادامه داد.
"چرا کشتیش؟ میتونستیم ازش بیشتر حرف بکشیم..!"
'مهم نیست فعلا همین اطلاعات کافیه اگر مشخصات درست نبود یکی دیگرو میگیریم...'
اکیرا دیگه چیزی نگفت و با بی حوصلگی از کارو دور شد..
___
"اوه بله.. بله بله درسته
حتما خدمت میرسم.."
اکیرا وارد اتاق رئیس شد
اتاقی با دیوار هایی قهوه ای رنگ که رنگ طلایی را روی ان پاشیده بودند.
رئیس مشغول حرف زدن با تلفن بود که با ورود اکیرا حرف را متوقف کرد و تلفن را قطع کرد.
"به به.. سلام اکیرا_کون!از اون کارمند چخبر؟"
اکیرا دفترچه رو روی میز پرت کرد و منتطر مورد تا اطلاعات توسط فرد مقابل خونده شه..
"که اینطور.. باهاش چیکار کردی؟"
'کشتمش..'
رئیس با لبخند سری تکون داد و دیگه چیزی نگفت.
یهو صدای پیغام تلفن به گوش رسید
رئیس تلفن رو برداشت و پیغام رو چک کرد.
"باورم نمیشه!!"
اکیرا با صورتی متعجب منتظر حرفی بعدی رئیس موند
لایک و کامت لطفا
#انیمه#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
بعد از شستن دست هاش از دستشویی بیرون اومد و به سمت دفتر کار رئیس رفت تا گزارش کار بده.
همکاری که برای گزارش دادن؛ همکاری در ماموریت ها و انجام دادن کار های اکیرا استخدام شده بود پسری به نام «کارو» بود.
به سمت اکیرا حرکت کرد.
"سلام اکیرا_سان،با اون کارمند چیکار کردی؟"
اکیرا که متوجه حضور کارو میشه برمیگرده.
'اوه سلام. هیچی اطلاعات گرفتم فک نمیکنم درست باشن، ولی از شرش خلاص شدم'
کارو که تعجب کرده بود ادامه داد.
"چرا کشتیش؟ میتونستیم ازش بیشتر حرف بکشیم..!"
'مهم نیست فعلا همین اطلاعات کافیه اگر مشخصات درست نبود یکی دیگرو میگیریم...'
اکیرا دیگه چیزی نگفت و با بی حوصلگی از کارو دور شد..
___
"اوه بله.. بله بله درسته
حتما خدمت میرسم.."
اکیرا وارد اتاق رئیس شد
اتاقی با دیوار هایی قهوه ای رنگ که رنگ طلایی را روی ان پاشیده بودند.
رئیس مشغول حرف زدن با تلفن بود که با ورود اکیرا حرف را متوقف کرد و تلفن را قطع کرد.
"به به.. سلام اکیرا_کون!از اون کارمند چخبر؟"
اکیرا دفترچه رو روی میز پرت کرد و منتطر مورد تا اطلاعات توسط فرد مقابل خونده شه..
"که اینطور.. باهاش چیکار کردی؟"
'کشتمش..'
رئیس با لبخند سری تکون داد و دیگه چیزی نگفت.
یهو صدای پیغام تلفن به گوش رسید
رئیس تلفن رو برداشت و پیغام رو چک کرد.
"باورم نمیشه!!"
اکیرا با صورتی متعجب منتظر حرفی بعدی رئیس موند
لایک و کامت لطفا
#انیمه#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
۳.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.