سفارش حاضره! P⁶
سفارش حاضره! P⁶
"یکی از بهترین ادمکش ها که قبل از تو اینجا بود استعفا داده بود، ولی انگار دوباره برگشته"
اکیرا چیزی نگفت و توی فکر فرو رفت..
~اگر واسه کارم دردسر درست نکنه مشکلی نیست.. ~
اکیرا جدی شد؛ تعظیم کوچکی کرد و از دفتر کار رئیس بیرون اومد.
اعضای بیکار اژانس داشتن باهم گپ میزدن و فضای اونجا جوری بود که حرف ها قابل شنیدن بود.
"شنیدی اون سازمانی که کالاهای باارزش یا پول هارو قاچاق میکرد دنبال یه پسره؟"
"'اره اره! حرفش همه جا دراومده،امیدوارم حد عقل جون سالم به در ببره"'
و صدای خنده بلند شد..
اکیرا به وضوح حرفای کارکنان رو میشنید و بیشتر توی فکر فرو میرفت..
چون فعلا کار دیگه ای نداشت، لباس هاش رو عوض کرد و از سازمان بیرون زد.
به سمت ماشین رفت که متوجه صدایی عجیب از پشت سرش شد.
برای دقیق تر دید زدن نزدیک محل وقوع صدا شد و اطراف رو بررسی کرد.
یهو یک پسر به سمت اکیرا دوید و بی خبر از اینکه جلوش ادمه به اکیرا برخورد کرد و به زمین افتاد.
چشم های اقیانوسی پسرک با دیدن اکیرا برق کوچکی زد.
" خواهش میکنم کمکم کن! اونا دنبالمن!!"
اکیرا یه لحظه با خودش فکر کرد که شاید این پسر همون پسری باشه که قاچاق کننده ها دنبالشن..
به زور خودش رو راضی کرد
'رود سوار ماشین شو!'
دست پسر رو گرفت و سریع سوار ماشینش کرد.
'کمربندت رو بب..'
شلیکی به شیشه ماشین شد و اکیرا با عصبانیت نگاهی به عقب انداخت.
'لعنتی...'
سریع استارت زد و گاز محکمی داد.
قاچاق کننده ها دنبال ماشین راه افتادن و اکیرا با هر ترفندی که بلد بود با سختی از شرشون خلاص شد..
ماشین رو نگه داشت و به پسر کوچولوی ترسیده نگاهی انداخت
'اسمت چیه؟'
.....
راستی عکس بالا عکس همین پسرست که قاچاقچیا دنبالشن!
لایک فالو کامنت لطفا برا فیک ضحمت کشیده شدهه
#انیمه#جنایی#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA##نقاشی#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
"یکی از بهترین ادمکش ها که قبل از تو اینجا بود استعفا داده بود، ولی انگار دوباره برگشته"
اکیرا چیزی نگفت و توی فکر فرو رفت..
~اگر واسه کارم دردسر درست نکنه مشکلی نیست.. ~
اکیرا جدی شد؛ تعظیم کوچکی کرد و از دفتر کار رئیس بیرون اومد.
اعضای بیکار اژانس داشتن باهم گپ میزدن و فضای اونجا جوری بود که حرف ها قابل شنیدن بود.
"شنیدی اون سازمانی که کالاهای باارزش یا پول هارو قاچاق میکرد دنبال یه پسره؟"
"'اره اره! حرفش همه جا دراومده،امیدوارم حد عقل جون سالم به در ببره"'
و صدای خنده بلند شد..
اکیرا به وضوح حرفای کارکنان رو میشنید و بیشتر توی فکر فرو میرفت..
چون فعلا کار دیگه ای نداشت، لباس هاش رو عوض کرد و از سازمان بیرون زد.
به سمت ماشین رفت که متوجه صدایی عجیب از پشت سرش شد.
برای دقیق تر دید زدن نزدیک محل وقوع صدا شد و اطراف رو بررسی کرد.
یهو یک پسر به سمت اکیرا دوید و بی خبر از اینکه جلوش ادمه به اکیرا برخورد کرد و به زمین افتاد.
چشم های اقیانوسی پسرک با دیدن اکیرا برق کوچکی زد.
" خواهش میکنم کمکم کن! اونا دنبالمن!!"
اکیرا یه لحظه با خودش فکر کرد که شاید این پسر همون پسری باشه که قاچاق کننده ها دنبالشن..
به زور خودش رو راضی کرد
'رود سوار ماشین شو!'
دست پسر رو گرفت و سریع سوار ماشینش کرد.
'کمربندت رو بب..'
شلیکی به شیشه ماشین شد و اکیرا با عصبانیت نگاهی به عقب انداخت.
'لعنتی...'
سریع استارت زد و گاز محکمی داد.
قاچاق کننده ها دنبال ماشین راه افتادن و اکیرا با هر ترفندی که بلد بود با سختی از شرشون خلاص شد..
ماشین رو نگه داشت و به پسر کوچولوی ترسیده نگاهی انداخت
'اسمت چیه؟'
.....
راستی عکس بالا عکس همین پسرست که قاچاقچیا دنبالشن!
لایک فالو کامنت لطفا برا فیک ضحمت کشیده شدهه
#انیمه#جنایی#دازی#چویا#اتسوشی#اکوتاگاوا#فئودور#نیکولای_گوگول#کونیکیدا#رانپو#بانگو_استری_داگز#جوجوتسو_گایسن#گوجو#سوکونا#تاکت_کوزت#شیپ#MBTI#گاچا#گاچا_نوکس#گاچا_کلاب#یاندره#سایکو#شیطان کش#تانجیرو#نزکو#زنیتسو#اینوسکه#انیمه#انیمیشن#خسته_شدم#BL#GL#LGBTA##نقاشی#هفت_جد_و_آبادت#خدافس
۳.۴k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.