گل پژمرده
گل پژمرده
پارت پانزدهم
ا/ت:اووو واقعا خوب حاضرش کرده بود. تهیونگ: ا/ت اومد خیلی خوشگل شده بود .
ا/ت میشه کرواتم رو ببندی نمیتونم . ا/ت: البته. داشتم کرواتش رو میبستم که سرم رو آوردم بالا نگاهم به نگاهش گره خورد تا چند ثانیه همین جوری غرق هم بودیم که با صدای من از جو اومدیم بیرون. اهوم اهوم تموم شد. تهیونگ:دیگ نتونستم تحمل کنم و سرش رو بوسیدم ممنون. ا/ت: بسه دیگ ملت بیرون منتظرن. دست همو گرفتیم می سان وسط منو تهیونگم دو طرفش وایستادیم و بیرون اومدیم. همه دست میزدن مثل روز عروسیمون شده بود واقعا خوش حال بودم که پیش هم جمع بودیم . دوستامون هم اومده بودن(اعضا) با سر سلامی بهشون کردم و طبق معمول جوابش رو هم گرفتم. جیمین:جشن شروع شد. همین جوری که دست میزدم نگاهم افتاد به همون دختره تو شرکت. جونگ کوک :هیونگ اون دختره که ازش خوشت میومد داره میاد سمتت جیمین:چی خوبم ؟ موهام خوبن؟ کوک:آره عالی سلین:سلام خوشحالم دوباره میبینمتون جیمین :م منم سلین : بخاطر امشب خیلی تمرین کردم جیمین:ببخشید؟ سلین : میشه با هم قرار بزاریم؟ جیمین:چی؟..یعنی البته کوک:(تک خنده ای کرد) جیمین:( زد به شونه کوک ) (اروم) مرگ به خدا آنقدر میزنمت بمیریم کوک: باشه هیونگ عصبی نشو حالا ا/ت: کیک رو آوردن می سان شمع هارو فوت کرد و یه تیکه از کیک رو زد تو صورت تهیونگ همه ترکیدیم از خنده راستش می سان و تهیونگ خیلی باهم جور شده بودن و خوب عالی بود منم خیلی خوش حال بودم ولی نمیخواستم بازم بهش دل ببندم که بازم قلبم بشکنه. بعد از کیک خوردن موقع رقص بود. تهیونگ رو به ا/ت: افتخار میدید بامن برقصید مادام؟ ا/ت: البته مستر کوک: همه در حال رقصیدن بودن ولی کسی رو نداشتم که باهاش برقصم که چشمم خورد به دختری زیبا که اتفاقا کره ای هم بود رفتم سمتش ماریا: نشسته بودم بقیه رو موقع رقص میدیدم که مردی جذاب اومد سمتم جونگ کوک: میخواید با من برقصید بانو؟
پارت پانزدهم
ا/ت:اووو واقعا خوب حاضرش کرده بود. تهیونگ: ا/ت اومد خیلی خوشگل شده بود .
ا/ت میشه کرواتم رو ببندی نمیتونم . ا/ت: البته. داشتم کرواتش رو میبستم که سرم رو آوردم بالا نگاهم به نگاهش گره خورد تا چند ثانیه همین جوری غرق هم بودیم که با صدای من از جو اومدیم بیرون. اهوم اهوم تموم شد. تهیونگ:دیگ نتونستم تحمل کنم و سرش رو بوسیدم ممنون. ا/ت: بسه دیگ ملت بیرون منتظرن. دست همو گرفتیم می سان وسط منو تهیونگم دو طرفش وایستادیم و بیرون اومدیم. همه دست میزدن مثل روز عروسیمون شده بود واقعا خوش حال بودم که پیش هم جمع بودیم . دوستامون هم اومده بودن(اعضا) با سر سلامی بهشون کردم و طبق معمول جوابش رو هم گرفتم. جیمین:جشن شروع شد. همین جوری که دست میزدم نگاهم افتاد به همون دختره تو شرکت. جونگ کوک :هیونگ اون دختره که ازش خوشت میومد داره میاد سمتت جیمین:چی خوبم ؟ موهام خوبن؟ کوک:آره عالی سلین:سلام خوشحالم دوباره میبینمتون جیمین :م منم سلین : بخاطر امشب خیلی تمرین کردم جیمین:ببخشید؟ سلین : میشه با هم قرار بزاریم؟ جیمین:چی؟..یعنی البته کوک:(تک خنده ای کرد) جیمین:( زد به شونه کوک ) (اروم) مرگ به خدا آنقدر میزنمت بمیریم کوک: باشه هیونگ عصبی نشو حالا ا/ت: کیک رو آوردن می سان شمع هارو فوت کرد و یه تیکه از کیک رو زد تو صورت تهیونگ همه ترکیدیم از خنده راستش می سان و تهیونگ خیلی باهم جور شده بودن و خوب عالی بود منم خیلی خوش حال بودم ولی نمیخواستم بازم بهش دل ببندم که بازم قلبم بشکنه. بعد از کیک خوردن موقع رقص بود. تهیونگ رو به ا/ت: افتخار میدید بامن برقصید مادام؟ ا/ت: البته مستر کوک: همه در حال رقصیدن بودن ولی کسی رو نداشتم که باهاش برقصم که چشمم خورد به دختری زیبا که اتفاقا کره ای هم بود رفتم سمتش ماریا: نشسته بودم بقیه رو موقع رقص میدیدم که مردی جذاب اومد سمتم جونگ کوک: میخواید با من برقصید بانو؟
۵.۳k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.